آن را که اول از همه خواندی به سوی خویش
آخر به کام غیر مرانش ز کوی خویش
جویی ز خون دیده گشادم به روی خویش
بر روی خویش بستهام آبی ز جوی خویش
نتوان به قول زاهد بیهودهگوی شهر
برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش
کی میرسی به حلقهٔ رندان پاکباز
تا نشکنی ز سنگ ملامت سبوی خویش
ای نوبهار حسن خزانت ز پی مباد
گر تر کنی دماغ ضعیفم به بوی خویش
هر بستهای گشاده شود آخر از کمند
الا دلی که بستیش از تار موی خویش
گیرد سپهر چشمهٔ خورشید را به گل
گر بامداد پرده نپوشی به روی خویش
دانی چرا نشسته به خاکستر آفتاب
تا بنگری در آینه روی نکوی خویش
من جان به زیر تیغ تو آسان نمیدهم
تا بر نیارم از تو همه آرزوی خویش
بوسیدن گلوی تو بر من حرام باد
گر در محبت تو نبرم گلوی خویش
امشب فروغی آن مه بیدار بخت را
در خواب کردم از لب افسانهگوی خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به طور کلی درباره عشق و زیبایی است و احساساتی عمیق نسبت به معشوق را بیان میکند. شاعر از جذابیت و دلربایی معشوق خود میگوید و اشاره میکند که نمیتواند به سادگی از او چشم بپوشد. او در عین حال به چالشهایی که عشق به همراه دارد، اشاره کرده و از تأثیرات منفی قضاوت و ملامتها بر عشق سخن میگوید. در نهایت، شاعر به آرزوهایش و وفاداریاش به معشوقش تاکید میکند و بیان میکند که عشق واقعی تحت تأثیر فرصتها و شرایط نیست، بلکه از عمق دل میآید.
هوش مصنوعی: کسی را که در ابتدا به سوی خود جذب کردی، در انتها او را به سراغ دیگران نفرست و از دیارت دور مکن.
هوش مصنوعی: من از اشکهایم جویی را به راه انداختم و بر روی صورتم جاری کردم و بر روی صورتم، آبی که از این جوی جاری شده، بستهام.
هوش مصنوعی: نمیشود به گفتار بیهوده روزهداران شهر اعتماد کرد، زیرا دل از معشوق واقعی و پاک مشغول نمیشود.
هوش مصنوعی: هر زمانی که به جمع افراد پاکباز و آزاداندیش میرسی، مراقب باش تا در برابر انتقادات و ملامتهای دیگران، خویشتن را از دست ندهی و با عصبانیت عکسالعمل نشان ندهی.
هوش مصنوعی: ای بهار زیبایی، خزانهات را به دوش خود نمیکشم، اگر بویی از خودت برسانی که روح ضعیف من را شاد کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی در نهایت باز میشود، حتی اگر به سختی در بند باشد، مگر دلهایی که به خاطر عشق و جذابیت شخصی خاص در دام افتادهاند.
هوش مصنوعی: اگر بامداد، پرده را بر روی چشمت نکشی و از نور خورشید دریغ نکنی، آنگاه نور خورشید به زمین خواهد تابید و زیباییها را به نمایش خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: میدانی چرا خورشید بر خاکستر نشسته است؟ تا تو بتوانی در آینه چهره زیبای خود را ببینی.
هوش مصنوعی: من به سادگی جانم را به تو نمیسپارم، تا زمانی که همه آرزوهایم را از تو به دست نیاوردهام.
هوش مصنوعی: بوسیدن گلوی تو بر من ممنوع است، اگر در عشق تو نتوانم جان خود را فدای تو کنم.
هوش مصنوعی: امشب من با داستانی که میگویم، خوابِ آن ماه روشن و خوشبخت را به وجود آوردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مردانه وار بر گذر از آرزوی خویش
دیگر مبین به دیده خود دیده سوی خویش
روی دل کسان نتوان دید و روی دوست
گر روی دوست خواهی منگر به روی خویش
ور برگ ترک خویشتنت نیست در سلوک
[...]
ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش
خوش بوی کن بنفشه تر ار بموی خویش
ای ماه نور برده ز رخسار (تو)ببین
درآفتاب پرتو خورشید روی خویش
ای ازرخ تو حسن قوی کرده پشت خود
[...]
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش
چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من
آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش
خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود
[...]
افغان که بعد صد طلب و جستوجوی خویش
پر خون برم ز چشمه حیوان سبوی خویش
آزرده تر ز آبله خار دیده ام
خونابه ریزم از بن هر تار موی خویش
از بس که گشته پر ز غم و غصه هر رگم
[...]
رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش
در راه دل سبیل کنم آبروی خویش
بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم
خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش
شد عمرها که برده ای از خویشتن مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.