مژده ای دل که مسیحانفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
از ظهور برکاتش نه منم خرّم و بس
عیسی اینجا به امید نفسی میآید
همه اعیان جهان چشم به راهش دارند
هر عزیزی ز پی ملتمسی میآید
فیض دارد سر آن کو به رهت جان بازد
هرکس اینجا به امید هوسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نوید ظهور مسیح را میدهد و خبر از آمدن کسی میدهد که با نفسی خوش و دلانگیز به میان ملتها خواهد آمد. شاعر از غم فراق و انتظار میگوید و به دیگران توصیه میکند که ناله نکنند، زیرا امید بازگشت او وجود دارد. همه در انتظار او هستند و هر فردی برای درخواست و کامرانی به سمت او میآید. در نهایت، او دوستانش را به نزدیک شدن به خود فرا میخواند و به این نکته اشاره میکند که هنوز امید زنده است.
هوش مصنوعی: خبر خوش برای دل که شخصی همانند مسیح میرسد و بوی خوش او به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: از غم دوری و جدایی نگرانی و ناله نکن، چون من از روی فال و بخت خوبم نشانهای دیدهام و امید دارم که یاری به کمک خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که مکان آن دوست کجاست، اما این را میدانیم که صدای او به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: از ظهور نعمتها و برکات الهی، تنها من خوشحال نیستم و نمیتوانم بگویم که همهچیز به خاطر من است. عیسی (ع) نیز به اینجا میآید تا امیدوار به نفس و روح تازهای باشد.
هوش مصنوعی: تمام شخصیتهای بزرگ و مهم جهان منتظر او هستند و هر کسی که به نوعی عزیز و محترم است، به دنبال خواستهای به سراغ او میآید.
هوش مصنوعی: کسی که با اشتیاق و ارادت به سمت تو میآید، جانش را به خاطر عشق و امید به تو فدا میکند و این احساس را در خود دارد. هر فردی که به این مکان وارد میشود، به دنبال برآورده شدن آرزویی است.
هوش مصنوعی: اگر دوستت را ببینی که غمگین است و حال خوشی ندارد، خوشحال باش که هنوز زنده است و نفس میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس
[...]
باز ازین راه صدای جرسی میآید
گویی از منزل معشوق کسی میآید
دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد
همدمی میرسد و همنفسی میآید
چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور
[...]
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید
دعوی عشق ز هر بوالهوسی میآید
دست بر سر زدن از هر مگسی میآید
اوست غواص که گوهر به کف آرد، ورنه
سِیْرِ این بحر ز هر خار و خسی میآید
از دل خسته من گر خبری میگیری
[...]
مژده ای دل که مسیحانفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.