گنجور

 
فیض کاشانی

ای تو ما را راحت جان الغیاث

دردها را جمله درمان الغیاث

ای سر و سرکرده هر سروری

نیست ما را بی تو سامان الغیاث

قائم آل پیامبر دستگیر!

بی توایم افتان و خیزان الغیاث

کار شرع از دست شد، بیرون خرام

تازه کن آئین ایمان الغیاث

عالمی گردید مالامال شر

از جفا و جور و طغیان الغیاث

خون ما خوردند این دجالیان

مهدی هادیِّ دوران الغیاث

فیض شد دل تنگِ صحرای فراق

مونس دل راحت جان الغیاث

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

گفتم آخر زین گرانجان الغیاث

زین جهود نامسلمان الغیاث

حافظ

دردِ ما را نیست درمان الغیاث

هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصدِ جان کنند

الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب

[...]

کوهی

درد جان داریم درمان الغیاث

داد خواهانیم سلطان الغیاث

از تطاول های زلف سرکشت

صبح وصل و شام هجران الغیاث

راند ما را همچو سگ از در بدر

[...]

فیض کاشانی

ای تو ما را راحت جان الغیاث

دردها را جمله درمان الغیاث

ای سر و سرکرده هر سروری

نیست ما را بی تو سامان الغیاث

قائم آل پیامبر دستگیر!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه