امام و سید و مولای من جعلت فداک
تو گر شفیع منی از گنه ندارم باک
به جز ولای توأم گرچه نیست دستاویز
ولی بس است ولائیکه باشد از دل پاک
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هر دمم از هجر تست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان کنم از غم چو گل گریبان چاک
اهمّ مقصد قلبی جهاد بین یدیک
ارید طول حیاتی لان اکونُ فداک
فدای تو نکنم مال و جان و دل حاشای
شفاعتم نکنی روز ابتلا حاشاک
عزیز نزد خدا آن بود که همچون فیض
نهد به درگه تو روی مسکنت بر خاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به امام و مولای خود عرض ارادت میکند و میگوید که اگر او شفیعش باشد، از گناهانش نمیترسد. حتی اگر دارای چیز دیگری برای عرضه نباشد، ولایتی که از دل پاکش نشأت میگیرد برایش کافی است. امید به وصال امام او را زنده نگهمیدارد و از بیم دوری از او رنج میبرد. شاعر در ابیات بعدی به آرزوی جهاد و فداکاری برای او اشاره میکند و به این نکته تأکید میکند که در روز دشواری، شفاعت امام برایش ارزشمند است. او در پایان آرزو میکند که با تواضع درگاه امام بر خاک بنشیند.
هوش مصنوعی: ای امام و آقای من، جانم فدای تو باشد. اگر تو شفیع من باشی، از گناهانم هیچ نگرانی ندارم.
هوش مصنوعی: تنها ارتباط و محبت تو برای من کافی است، حتی اگر هیچ دلیل و نشانهای نداشته باشد. این محبت از دل پاکم نشأت میگیرد و برایم ارزشمند است.
هوش مصنوعی: امیدم به دیدار تو مرا زنده نگه میدارد، وگرنه هر لحظه از دوری تو هراسانم که ممکن است به تباهی برسم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم بویی از تو بگیرم، هر بار که دلم غمگین میشود، مانند گلی که دامنش را میدرد، به یاد تو و غمت فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: هدف اصلی من در زندگی، جهاد و تلاش در راه توست. آرزو دارم زندگیام طولانی باشد تا بتوانم فدای تو شوم.
هوش مصنوعی: من هرگز اجازه نمیدهم که بخاطر تو دارایی، جان و دل خود را فدای تو کنم. ای کاش روز امتحان و سختی از شفاعتت محروم نشوم.
هوش مصنوعی: عزیز در پیش خدا کسی است که همچون فیض، به درگاه تو با حالتی humble و از روی ناتوانی و نیاز خود، رویش را بر خاک بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.