گر برفت اندر غمت دل گو برو
جان اگر هم شد فدایت گو بشو
حسن تو ای جان من پاینده باد
هرچه جز تو گو به قربان تو شو
من طمع از خود بریدم آن زمان
که به عشقت جان و دل کردم گرو
هر دمی جانی فدا سازم ترا
در هماندم بخشی از سر جان نو
جان نو بخشد جمالت نو مرا
کهنه را گوید جلالت که برو
هر دمم عیدی و قربان نویست
خلعتی نو، روز نو، روزی نو
دوست میخواند ترا ای فیض هان
در ره او پای از سر کن بدو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و فدای جان خود به محبوب سخن میگوید. او بیان میکند که اگر کسی در غم او برود، دلش با اوست و جانش را فدای عشق میکند. همچنین او تصریح میکند که زیبایی محبوبش برایش پاینده است و همه چیز دیگر را قربانی او میسازد. شاعر به این نتیجه رسیده که از خواستههای خود دست برمیدارد و عشقش را فدای آن میکند. در نهایت، او بر اهمیت هر لحظه و نوسازی زندگی تأکید میکند و از خواندن نام محبوبش میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر دل من در غم تو رنج میبرد، برو و جان من را بگیر، اگر هم جانم فدای تو شد، بگذار بروم.
هوش مصنوعی: زیبایی تو ای عشق من همیشه پایدار باشد، و هر چیزی جز تو، باید برای تو قربانی شود.
هوش مصنوعی: از وقتی که عشق تو را انتخاب کردم و جان و دل خود را به آن سپردم، دیگر از هیچ چیزی امید و انتظار ندارم.
هوش مصنوعی: هر لحظه آمادهام تا جانم را فدای تو کنم، زیرا در همان لحظهای که اینکار را میکنم، بخشی از زندگیام را به تو میسپارم.
هوش مصنوعی: زیبایی تو روح تازهای به من میدهد و شکوه تو به قدری زیاد است که به من میگوید باید بروی و از این کهنه بودن دست برداری.
هوش مصنوعی: هر لحظه برای من مانند عید و قربانی است، چون همیشه لباسی نو و روزی تازه دارم.
هوش مصنوعی: دوست تو را صدا میکند، ای فیض، پس در راه او از خود گذشته و تمام وجودت را به او بسپار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.