ای که دانی سرّ ما را مو بمو
شمهٔ احوال ما با ما بگو
چیستیم و از چه و بهر چهایم
کیست نحن کیست کنت کیست هو
بحرهای راز پنهان کردهٔ
درطلب افکنده ما را جو بجو
هرچه میگوئیم پنهان ما بما
بیش میدانیش پیدا مو بمو
آگهی ز احوال تنها تا بتا
واقفی ز اسرار جانها تو بتو
ماهیان بحر تو جانهای ما
بحر جویان جابجا و جوبجو
ما شده جویای تو از هر طرف
تو نشسته در برابر روبرو
روی تو دایم بسوی ما و ما
در طلب حیران و جویان سو بسو
با دل ما در تکلم روز و شب
در سراغت میدود دل کو بکو
در همه جا هستی و جائی نهٔ
سر برآریم از تو و گوئیم کو
عطر بوی تو گرفته عالمی
بیخود آن گشته ما نشنیده بو
غمزهای مست پنهان میرسد
سوی جان ز آن چشم جادو موبمو
جان ما افتان و خیزان میدود
دست و پا گم کرده بهر جستجو
از حضورت دل اگر آگه شدی
خویش را از خویش کردی رفت و رو
با دل من در عتابی دم بدم
عذر ما را لیک دانی مو بمو
عذر تقصیرات ما در کار تو
توبه از ما دانی ای نعم العفو
هرچه از ما پردهٔ خود میدریم
میکند خیاط عفو تو رفو
دم بدم آلودهٔ عصیان شویم
ابتلای تو کندمان شست و شو
فیض جان ده در رهش تسلیم شو
لن تنالوا البر حتی تنفقو
گفت و گو بسیار شد خامش شویم
تا کند دلدار با ما گفتگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهی جستجوی انسان برای درک و شناخت حقیقت وجود خود و ارتباطش با معشوق (خدا) است. شاعر از حال و احوال خود صحبت میکند و میپرسد که ما چه هستیم و به چه دلیل در این دنیا هستیم. او از معشوق درخواست میکند که اسرار و رازهای وجودی ما را برایمان روشن کند. در عین حال، بیان میکند که ما همواره در جستجوی او هستیم و اگرچه او در کنار ماست، ما به جستجو ادامه میدهیم. دلتنگی و عشق به معشوق، آمیختهای از درد و لذت را در وجود انسان ایجاد میکند و در انتها به تسلیم در برابر عشق و طلب بخشش اشاره میکند. در نهایت، شاعر نگران تقصیرات خود است و امید به عفو و بخشش دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که اسرار ما را به خوبی میدانی، لطفاً جزئیات حال و روز ما را با خود ما درمیان بگذار.
هوش مصنوعی: ما چه موجوداتی هستیم و برای چه هدفی به این دنیا آمدهایم؟ ما که هستیم و چرا وجود داریم؟ کیست ما، کیست تو و کیست او؟
هوش مصنوعی: ما را در جستجوی رازهای پنهان دریاهای عمیق انداخته است که به دنبال آن هستیم.
هوش مصنوعی: هر چه که میگوییم، در واقع ما بیشتر از آنچه که نشان میدهیم، آگاه هستیم و تمام جزئیات آن را کاملاً میدانیم.
هوش مصنوعی: تنها کسی که از حال و هوا و اسرار روحها باخبر است، خود تو هستی.
هوش مصنوعی: ماهیهای دریا برای جانهای ما همچون آبهای روان هستند که در حرکت و جابجاییاند.
هوش مصنوعی: ما از هر سوی در پی تو هستیم، در حالی که تو به صورت مستقیم و رو به روی ما نشستهای.
هوش مصنوعی: چهرهی تو همیشه به سمت ماست و ما در جستجوی تو، سرگردان و از سویی به سوی دیگر میرویم.
هوش مصنوعی: دل ما در طول روز و شب در حال صحبت و یادآوری توست، اما دل ما به کجا باید برود و به چه کسی باید بگوید.
هوش مصنوعی: تو در همه جا حضور داری و امکان ندارد که از تو سر برآوریم و بگوییم کجایی.
هوش مصنوعی: عطر تو تمام دنیا را تحت تاثیر قرار داده و به حالت خلسه درآورده است، و ما هم این بو را هنوز نچشیدهایم.
هوش مصنوعی: نگاه دلربای مستی به طور پنهانی به جانم نفوذ میکند، از آن چشمان سحرآمیز و جادویی.
هوش مصنوعی: زندگی ما به گونهای است که با حالتی ناپایدار و بیقرار در حال حرکت است و مثل کسی میماند که در جستجوی چیزی دست و پا چلفتی شده و نمیداند باید به کجا برود.
هوش مصنوعی: اگر از وجود تو باخبر شود دل، خود را از خود جدا میکند و به سفر میرود.
هوش مصنوعی: با دل من در حال توبیخ هستی، هر لحظه عذرخواهی میکنم، اما تو به خوبی میدانی که با جزئیات ماجرا آشنا هستی.
هوش مصنوعی: ما در کار تو معذرتخواهی میکنیم و از تو میخواهیم که ما را ببخشی، ای بخشاینده بزرگ.
هوش مصنوعی: هرچه ما از رازهای خود پرده برمیداریم و آشکار میکنیم، خیاط مهربانی تو، با بخششهایش، به دوخت و ترمیم آن میپردازد.
هوش مصنوعی: هر لحظه ممکن است تحت تاثیر سرپیچی قرار بگیریم، ولی ابتلای تو ما را پاک و تمیز میکند.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به نیکویی و پاداش الهی، باید خود را تسلیم راه او کنی و از آنچه داری، ببخشی.
هوش مصنوعی: بسیار حرف زدیم، حالا بهتر است سکوت کنیم تا معشوق خود به گفت و گو با ما بپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.