ز تو ای گشاد دلها همه کار بسته دارم
ز تو ای دواء و درمان دل و جان خسته دارم
بامید آنکه شاید بهوای تو ببندم
همه تار و پود خود را ز جهان گسسته دارم
نه نگاه نیم مستت دل من بجا گذارد
نه ز بند شست زلفت سر موی رسته دارم
همه رنج و محنت و غم همه درد و سوز و ماتم
سپه بلای عشقت بدلم نشسته دارم
بتو بستهام دلی را که شکسته است صد جا
بپذیر عذرم ای جان که شکسته بسته دارم
بشکیب تا بسوزد دل و جان در آتش او
دل و جان چسودای فیض که ز غیر رسته دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.