گنجور

 
فیض کاشانی

ما مستانیم بی می و جام

خمها نوشیم بی لب و کام

بی نغمه و صوت می‌سرائیم

سیر دو جهان کنیم بی‌گام

پیوسته بگرد دوست گردیم

نی سرداریم و نی سرانجام

سودا زدگان کوی عشقیم

در ما نسرشته‌اند آرام

نی وصل بکام دل نه هجران

ما سوخته‌ایم و کار ما خام

صید عشقیم و هست در خاک

این چرخ که کشته بهر مادام

مارا روزی که می‌سرشتند

طشت مستی فتاد از بام

شیدای ترا چکار با ننگ

رسوای غمت چه میکند نام

در وصف نعال عاشقان فیض

صافی طبعیست دردی آشام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای ساقی خیز و پر کن آن جام

کافتاده دلم ز عشق در دام

تا جام کنم ز دیده خالی

وز خون دو دیده پر کنم جام

ایام چو ما بسی فرو برد

[...]

عراقی

عشق است که هم می است و هم جام

عشق است می حریف آشام

این جام جهان‌نمای اول

عکسی بود از صفای آن جام

وین غمزهٔ نیم مست ساقی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

ای برده نماز من ز هنگام

هین وقت نماز شد بیارام

ای خورده تو خون صد قلندر

ای بر تو حلال خون بیاشام

عشق تو و آنگهی سلامت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

گل را مبرید پیش من نام

با حسن وجود آن گل اندام

انگشت‌نمای خلق بودیم

مانند هلال از آن مه تام

بر ما همه عیب‌ها بگفتند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه