از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا
کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا
با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم
بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا
من نمیدانم چسان جانم فداخواهد شدن
این قدر دانم نگاهی از تو بس باشد مرا
عمر خواهم پایدار و جان شیرین بیشمار
بر تو می افشانده باشم تا نفس باشد مرا
هر کسی دارد هوس چیزی نخواهم من جز آنکه
سرنهم در پای جانان این هوس باشد مرا
توتیای دیدهٔ گریان کنم تا بینمش
گر بخاک پای جانان دست رس باشد مرا
جهد کن تا کام من شیرین شود از شهد وصل
فیض تا کس دست بر سر چون مگس باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمیقترین احساسات عاشقانه شاعر است. او تمام درد و رنجهای دنیا را در مقابل عشق معشوق نادیده میگیرد و تنها با وجود او احساس خوشبختی میکند. شاعر میگوید که حتی اگر هر دو عالم را داشته باشد، بدون عشق معشوقش حس میکند در قفسی زندگی میکند. او به شدت به وجود معشوق وابسته است و تنها آرزویش فدای او شدن و در کنار او بودن است. در نهایت، شاعر خواستههای خود را تنها در عشق و وصال معشوق خلاصه میکند و به عشق او به عنوان تنها خواستهاش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای دلدار، درد و اندوهی که از دو عالم دارم برایم کافی است. اگر عشق تو نباشد، من کافر هستم.
هوش مصنوعی: اگر با تو باشم، تمام دنیا و حتی آسمان هم برایم کوچک میشود؛ اما اگر بی تو باشم، هر دو عالم مانند یک قفس به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چطور جانم فدای تو خواهد شد، ولی میدانم یک نگاه از تو کافی است برای من.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که عمرم طولانی و جانم پر از شادابی باشد، تا همواره محبت و عشق خود را به تو نثار کنم، به شرطی که هنوز زنده باشم.
هوش مصنوعی: هر کسی آرزوهای خاص خودش را دارد، اما من تنها آرزویم این است که در نزد معشوق خود تسلیم و فروتن باشم.
هوش مصنوعی: میخواهم اشکهای چشمانم را به زنگولهای تبدیل کنم تا بتوانم عشق مورد نظرم را ببینم، اگر فقط بتوانم به پای او برسما.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا خوشی من از دیدارت شیرین شود، چرا که میخواهم دیگران به من توجه کنند و مانند مگس به دور من بچرخند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا
یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من
[...]
گر بود غم خوردنت شایسته جان رهی
این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
بر وصالش یک نفس گر دسترس باشد مرا
حاصل عمر عزیز آن یکنفس باشد مرا
خواهم افکندن ز دست دل سراندر پای دوست
گر زمن بپذیردش این فخر بس باشد مرا
عاشقم بر روی جانان هر که خواهی گو بدان
[...]
من نه آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا
از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا
از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من
خویش را میسوزم ار یک مشت خس باشد مرا
بر سراپای دلاویزت نمیپیچم چو زلف
[...]
چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
خون دل چندان نمییابم که بس باشد مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.