گنجور

 
فیض کاشانی

سرکرده ایم پا بره جستجوی دوست

کو رهبری که راه نماید بکوی دوست

از بی نشان نشان ندهد غیر بی نشان

خود بی نشان شویم پی جستجوی دوست

با پای او مگر بسپاریم راه او

ورنه بخویشتن نتوان شد بکوی دوست

هر چند میرویم بجائی نمیرسیم

کو جذبه عنایتی از لطف خوی دوست

بوئی زکوی دوست گر آید بسوی ما

در یکنفس زخویش توان شد بسوی دوست

چل سال راه رفتی و در گام اولی

ای فیض هیچ شرم نداری زروی دوست

تا چند مست باشی تو از باده هوس

یکجرعه هم بنوش زجام و سبوی دوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجه عبدالله انصاری

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست

میبدی

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست‌

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست‌

مولانا

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها

ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

[...]

سعدی

شادی به روزگار گدایان کوی دوست

بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم

ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست

صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود

[...]

سیف فرغانی

ماه دو هفته را نبود نور روی دوست

باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست

با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم

کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست

هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه