سرکرده ایم پا بره جستجوی دوست
کو رهبری که راه نماید بکوی دوست
از بی نشان نشان ندهد غیر بی نشان
خود بی نشان شویم پی جستجوی دوست
با پای او مگر بسپاریم راه او
ورنه بخویشتن نتوان شد بکوی دوست
هر چند میرویم بجائی نمیرسیم
کو جذبه عنایتی از لطف خوی دوست
بوئی زکوی دوست گر آید بسوی ما
در یکنفس زخویش توان شد بسوی دوست
چل سال راه رفتی و در گام اولی
ای فیض هیچ شرم نداری زروی دوست
تا چند مست باشی تو از باده هوس
یکجرعه هم بنوش زجام و سبوی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی دوست و رهبری میپردازد که راهنمای او باشد. او بیان میکند که باید به دنبال نشانهای از دوست باشد و خود را از بینشان بودن نجات دهد. شاعر معتقد است که تنها با پیروی از پای دوست میتوان به مقصد رسید و بدون او به هیچجا نخواهیم رسید. او همچنین اشاره میکند که با وجود سالها تلاش، هنوز به جایی نرسیده است و این نشان دهنده نیاز به عنایت و لطف دوست است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که باید از باده هوس دوری کند و جرعهای از عشق و معرفت دوست بنوشد.
هوش مصنوعی: ما به دنبال رسیدن به دوست هستیم و به رهبری نیاز داریم که ما را در این مسیر هدایت کند.
هوش مصنوعی: به بینشانها هیچکس نمیتواند نشانی دهد، جز خود بینشان. ما نیز باید بینشان شویم تا در پی یافتن دوست باشیم.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانیم به راه او برویم، باید خود را به پای او بسپاریم؛ وگرنه نمیتوانیم به سوی دوستمان برویم.
هوش مصنوعی: هر چقدر که تلاش کنیم و به سمت هدفی برویم، باز هم به جایی نمیرسیم، مگر اینکه محبت و توجهی از سوی دوستی که مهم است به ما برسد.
هوش مصنوعی: اگر بوی خوبی از سوی دوست به سمت ما بیاید، با یک نفس میتوان به سوی او رفت.
هوش مصنوعی: چهل سال است که تلاش کردهای و در نخستین قدم، هیچ شرمی از روی دوست نداری.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی مست و غرق در هوس باشی؟ کمی از محبت و زیبایی دوست بنوش و لذت ببر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
[...]
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
صبرم ز روی دوست میسر نمیشود
[...]
ماه دو هفته را نبود نور روی دوست
باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست
با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم
کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست
هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.