چو از جهن پیغام بشنید شاه
همی کرد خندان بدو بر نگاه
به پاسخ چنین گفت کای رزمجوی
شنیدیم سر تا سر این گفت و گوی
نخست آن که کردی مرا آفرین
همان باد بر تخت و تاج و نگین
درودی که دادی ز افراسیاب
بگفتی که او کرد مژگان پر آب
شنیدم همین باد بر تاج و تخت
مبادم مگر شاد و پیروزبخت
دوم آن که گفتی ز یزدان سپاس
که بینم همی پور یزدان شناس
ز شاهان گیتی دل افروزتر
پسندیدهتر شاه و پیروزتر
مرا داد یزدان همه هرچه گفت
که با این هنرها خرد باد جفت
ترا چند خواهی سخن چرب هست
به دل نیستی پاک و یزدان پرست
کسی کو به دانش توانگر بود
ز گفتار کردار بهتر بود
فریدون فرخ ستاره نگشت
نه از خاک تیره همی برگذشت
تو گویی که من بر شوم بر سپهر
بشستی بر این گونه از شرم چهر
دلت جادوی را چو سرمایه گشت
سخن بر زبانت چو پیرایه گشت
زبان پر ز گفتار و دل پر دروغ
بر مرد دانا نگیرد فروغ
پدر کشته را شاه گیتی مخوان
کنون کز سیاوش نماند استخوان
همان مادرم را ز پرده به راه
کشیدی و گشتی چنین کینه خواه
مرا نوز نازاده از مادرم
همی آتش افروختی بر سرم
هر آن کس که او بد بدرگاه تو
بنفرید بر جان بی راه تو
که هرگز به گیتی کس آن بد نکرد
ز شاهان و گردان و مردان مرد
که بر انجمن مر زنی را کشان
سپارد بزرگی به مردم کشان
زننده همی تازیانه زند
که تا دخترش بچه را بفگند
خردمند پیران بدانجا رسید
بدید آن که هرگز ندید و شنید
چنین بود فرمان یزدان که من
سرافراز گردم به هر انجمن
گزند و بلای تو از من بگاشت
که با من زمانه یکی راز داشت
از آن پس که گشتم ز مادر جدا
چنانچون بود بچهٔ بینوا
به پیش شبانان فرستادیم
به پروار شیران نر دادیم
مرا دایه و پیشکاره شبان
نه آرام روز و نه خواب شبان
چنین بود تا روز من برگذشت
مرا اندر آورد پیران ز دشت
به پیش تو آورد و کردی نگاه
که هستم سزاوار تخت و کلاه
به سان سیاوش سرم را ز تن
ببری و تن هم نیابد کفن
زبان مرا پاک یزدان ببست
همان خیره ماندم به جای نشست
مرا بی دل و بی خرد یافتی
به کردار بد تیز نشتافتی
سیاوش نگه کن که از راستی
چه کرد و چه دید از بد و کاستی
ز گیتی بیامد ترا برگزید
چنان کز ره نامداران سزید
ز بهر تو پرداخت آیین و گاه
بیامد ز گیتی ترا خواند شاه
وفا جست و بگذاشت آن انجمن
بدان تا نخوانیش پیمانشکن
چو دیدی بر و گردگاه ورا
بزرگی و گردی و راه ورا
بجنبیدت آن گوهر بد ز جای
بیفگندی آن پاک دل را ز پای
سر تاجداری چنان ارجمند
بریدی به سان سر گوسفند
ز گاه منوچهر تا این زمان
نبودی مگر بدتن و بدگمان
ز تور اندر آمد زیان از نخست
کجا با پدر دست بد را بشست
پسر بر پسر بگذرد همچنین
نه راه بزرگی نه آیین دین
زدی گردن نوذر نامدار
پدر شاه وز تخمهٔ شهریار
برادرت اغریرث نیکخوی
کجا نیکنامی بدش آرزوی
بکشتی و تا بودهای بدتنی
نه از آدم از تخم آهرمنی
کسی گر بدیهات گیرد شمار
فزون آید از گردش روزگار
نهالی به دوزخ فرستادهای
نگویی که از مردمان زادهای
دگر آن که گفتی که دیو پلید
دل و رای من سوی زشتی کشید
همین گفت ضحاک و هم جمشید
چو شدشان دل از نیکویی ناامید
که ما را دل ابلیس بی راه کرد
ز هر نیکویی دست کوتاه کرد
نه برگشت از ایشان بد روزگار
ز بد گوهر و گفت آموزگار
کسی کو بتابد سر از راستی
گزیند همی کژی و کاستی
به جنگ پشن نیز چندان سپاه
که پیران بکشت اندر آوردگاه
زمین گل شد از خون گودرزیان
نجویی جز از رنج و راه زیان
کنون آمدی با هزاران هزار
ز ترکان سوار از در کارزار
به آموی لشکر کشیدی به جنگ
وز ایشان به پیش من آمد پشنگ
فرستادیش تا ببرد سرم
از آن پس تو ویران کنی کشورم
جهاندار یزدان مرا یار گشت
سر بخت دشمن نگونسار گشت
مرا گویی اکنون که از تخت تو
دلافروز و شادانم از بخت تو
نگه کن که تا چون بود باورم
چو کردارهای تو یاد آورم
از این پس مرا جز به شمشیر تیز
نباشد سخن با تو تا رستخیز
بکوشم به نیروی گنج و سپاه
به نیک اختر و گردش هور و ماه
همان پیش یزدان بباشم به پای
نخواهم به گیتی جز او رهنمای
مگر کز بدان پاک گردد جهان
به داد و دهش من ببندم میان
بداندیش را از میان بر کنم
سر بدنشان را بیافسر کنم
سخن هرچه گفتم نیا را بگوی
که در جنگ چندین بهانه مجوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاه به پیغام جهنم خندید و به رزمجوی پاسخی داد. او گفت که دو نکته او را ناراحت کرده است: نخست اینکه او را به تخت و تاج و نعمتها نسبت داده، و دوم اینکه به یزدان سپاس گفته و او را برترین شاهان توصیف کرده است. شاه به رزمجو یادآوری کرد که کسی که با دانش غنی باشد، باید اندیشهاش پاک باشد و کردارهایش برتر از گفتارش. او افزود که نباید نام پدر کشته شده را بر زبان آورد و به یادآوری کرد که خود او سختیها و رنجهای زیادی را تجربه کرده است.
شاه به یاد میآورد که از کودکی در دست شبانان بزرگ شده و حالا به جایی رسیده که شایستهی تخت و تاج است. او به رزمجو یادآوری کرد که سیاوش، پسرش، درانجام کارهای شایسته و با راستگویی، از او برتری دارد. او همچنین به کارهای بد و ناپسند رزمجو اشاره کرده و گفت که مردم باید با راستگویی و نیککرداری زندگی کنند. در پایان، شاه تهدید کرد که اگر این روند ادامه پیدا کند، با شمشیر به جنگ خواهد آمد و کوشید تا عدالت را برقرار کند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه پیغام را از جهنم شنید، به او لبخند زد و به نگاهش ادامه داد.
هوش مصنوعی: او به رزمجو گفت که ما این گفت و گو را از ابتدا تا انتها شنیدهایم.
هوش مصنوعی: نخستین چیزی که تو به من بخشیدی، همان چیزی است که باعث شد من بر روی تخت و تاج و نگین قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: سلامی که تو از افراسیاب به من رساندی، به گونهای بود که او مژگانش را پر از اشک کرده بود.
هوش مصنوعی: من شنیدهام که این باد به تاج و تخت من آسیب میزند، مگر اینکه من شاد و کامیاب باشم.
هوش مصنوعی: دوم این که تو بیان کردی از خداوند سپاسگزاری میکنم چرا که میبینم فرزندی را که شناسنده و آگاه به حقایق الهی است.
هوش مصنوعی: از میان شاهان دنیا، کسی دلنشینتر و خوشقدمتر از شاه و پیروز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خداوند به من همه چیزهایی که نیاز داشتم را عطا کرده است و به من گفته که با این استعدادها، عقل و درک من همواره همراه باشد.
هوش مصنوعی: تو چه قدر میخواهی با لحن شیرین صحبت کنی؟ دل تو پاک و خداپرست نیست.
هوش مصنوعی: کسی که به علم و دانش ثروتمند باشد، بهتر از کسی است که فقط حرف میزند و عمل نمیکند.
هوش مصنوعی: فریدون فرخ مانند ستارهای درخشان است که از خاک تیره و ناامیدی عبور کرده و به اوج موفقیت و عظمت رسیده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو بر قله آسمان ایستادهای و از شرم چهرهات، خود را پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی که دل شما با عشق یا حس خوب پر شده است، سخنانتان دستیابی به زیبایی و جذابیت بیشتری پیدا میکند.
هوش مصنوعی: زبان پر از حرف و دل پر از نیرنگ، بر انسان فرزانه تأثیر نمیگذارد.
هوش مصنوعی: پدر کشته را دیگر شاه این دنیا نخوان، زیرا از سیاوش حتی استخوانی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تو همان مادرم را از پشت پرده بیرون کشیدی و حالا به این شکل کینهتوز شدهای.
هوش مصنوعی: مرا طفل لطیفی که از مادرم به دنیا آمده، به خاطر او در دل من آتش عشق و اشتیاق برانگیختهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که در نزد تو با بدخواهی رفتار کند، به جان بیراه تو آسیب میزند.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا بدیای به اندازهی آنچه شاهان و مردان بزرگ کردهاند، نکرده است.
هوش مصنوعی: به شخصی که در جمع و محفل افراد مهم و با نفوذ قرار دارد، اهمیت و بزرگمنشی میدهد و او را به دیگران معرفی میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که به فرزندش آسیب میزند، در واقع به دلیل اینکه فرزندش را بزرگ کند، این کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: به شخصی با تجربه و عاقل رسید که چیزی را مشاهده کرد که نه دیده و نه شنیده بود.
هوش مصنوعی: این حکم خداوند بود که من در هر مجلسی با افتخار حاضر شوم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که مشکلات و سختیهایی که از طرف تو به من میرسید، دیگر از بین رفتهاند، زیرا من و زمانه به نوعی به اشتراک دردی داشتیم که این موضوع را با یکدیگر در میان گذاشتیم.
هوش مصنوعی: از زمانی که از مادر جدا شدم، مانند یک بچهٔ بیپناه و ناتوان شدم.
هوش مصنوعی: ما به شبانان ارسال کردیم و نر شیران را برای پرورش دادیم.
هوش مصنوعی: من را پرورش دهنده و سرپرست شبان نیست؛ نه در طول روز آرامشی برایم هست و نه در شب خواب!
هوش مصنوعی: این چنین بود تا روزی که من از دنیا رفتم و در آن روز، گروهی از بزرگترها و سالمندان مرا به سرزمین خود دعوت کردند.
هوش مصنوعی: به پیش تو آمدم و تو نگاهی به من انداختی و به این نتیجه رسیدی که من لایق پادشاهی و مقام و منزلت هستم.
هوش مصنوعی: اگر سرم را از بدنم جدا کنی، بدنم حتی کفن هم نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: پروردگار زبان مرا از گفتار نادرست پاک کرد، و من متعجب و مبهوت در همان مکان ایستاده ماندم.
هوش مصنوعی: مرا بیدلیل و بیفکر پیدا کردی و چون به رفتار بد من برخوردی، به تندی و سرعت به من حمله کردی.
هوش مصنوعی: سیاوش، توجه کن که راستی چه تأثیری دارد و چه نتایجی از خوبیها و بدیها به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی به سراغ تو آمده است و تو را انتخاب کرده است، مانند کسی که از میان افراد مشهور و نامدار برگزیده شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، مراسم و تشریفات برگزار شد و وقتی زمانش رسید، پادشاه از دنیا تو را دعوت کرد.
هوش مصنوعی: وفا طلبید و آن جمع را ترک کرد، تا مبادا او را پیمانشکن بخوانند.
هوش مصنوعی: وقتی چنین دیدی که او بزرگ و باوقار است و راهش هموار و پرفروغ، بدان که او بسیار ارزشمند و قابل احترام است.
هوش مصنوعی: بشتابید و آن گوهر گرانبها را از مکانش دور کنید، زیرا ممکن است آن دل پاک را از پا بیندازد.
هوش مصنوعی: تو چنان با افتخار و اعتبار بر فراز مقام و سلطنت نشسته بودی که ناگهان به راحتی و بیدردسر همچون برش سر یک گوسفند این مقام را از دست دادی.
هوش مصنوعی: از زمان منوچهر تا کنون، هیچ چیزی جز بدی و بدبینی وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: از آغاز کار، آسیب و ضرر از تور خارج شد و دست خود را با پدر شست.
هوش مصنوعی: پسر بر پسر میگذرد، اما نه راهی برای بزرگی وجود دارد و نه آدابی از دین.
هوش مصنوعی: تو به نوذر، پدر شاه، ضربه زدی و او را شکست دادی، و این عمل تو از نسل و نامی که داری، نمایانگر豪 ب رای دیگرفائه اوست.
هوش مصنوعی: برادرت که شخصی نیکو و خوب است، کجا آرزوی بدنامی و بدشهرتی را دارد؟
هوش مصنوعی: تو مانند کشتیای هستی که از ابتدای وجودت دارای بدی هستی و نه انسان، بلکه از نژاد اهریمن.
هوش مصنوعی: اگر کسی به حقایق روشن و بدیهی اصرار ورزد، در پی آن ممکن است تعداد مشکلات و چالشهایی که با آنها روبرو میشود، بیشتر شود.
هوش مصنوعی: تو نهالی را به دوزخ فرستادهای و نمیگویی که این نهال از نسل انسانهاست.
هوش مصنوعی: کسی که گفتی، دیو بدخواه، قلب و فکر من را به سمت زشتیها سوق داد.
هوش مصنوعی: ضحاک و جمشید هر دو گفتند که وقتی امیدشان به خوبیها ناامید شود، دلشان دیگر شاد نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل شیطان ما را به بیراهه کشاند و از هر کار خوبی ما را دور کرد.
هوش مصنوعی: نه امکان برگشت از این وضعیت ناگوار وجود دارد و نه میتوان اشتباهات را از بر اثر نادانی و بیخبری اصلاح کرد.
هوش مصنوعی: کسی که از راه درست منحرف شود، به ناچار باید با نادرستیها و کمبودها کنار بیاید.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ با پشن، نیرویی فراهم آور که بتواند پیران را در میدان نبرد به قتل برساند.
هوش مصنوعی: زمین از خون گودرزیها گل آلود شد و جز رنج و مشکلات، چیزی نصیب آنها نشد.
هوش مصنوعی: اکنون تو با هزاران سوار ترک برای جنگ به میدان آمدهای.
هوش مصنوعی: تو سپاه را به میدان جنگ فرستادی و از میان آنها، پشنگ به سوی من آمد.
هوش مصنوعی: او را فرستادی تا سرم را ببرد، از آن زمان تو کشورم را ویران میکنی.
هوش مصنوعی: خالقی که در عالم آفرینش است، به من یاری عطا کرد و موجب شد که سرنوشت دشمنانم بد شود و به قهری گرفتار شوند.
هوش مصنوعی: تو به من میگویی که حالا که از جایگاه تو خوشحال و شاداب هستم، این به خاطر بخت و اقبالی است که داری.
هوش مصنوعی: نگاه کن که با چه احساسی به زمنیهات فکر میکنم و چقدر اعمال تو را به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: از این به بعد تنها با شمشیر تیز میتوانم با تو صحبت کنم تا زمان قیامت.
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم با قوت ثروت و نیرو، به سرنوشت خوب و تاثیرات حرکت خورشید و ماه دست یابم.
هوش مصنوعی: من فقط در پیشگاه خداوند هستم و در این جهان هیچ راهنمایی جز او را نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: آیا نمیتوانم با بخشش و کمک به دیگران، جهان را از آلودگی پاک کنم و ارتباطم را با این قصد قطع کنم؟
هوش مصنوعی: بداندیشان را از بین میبرم و سر آنان را بدون هیچ فرماندهی جدا میکنم.
هوش مصنوعی: هر چه گفتم، بگذار که نیا بگوید. در جنگ بهانههای زیادی را جستجو نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.