چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت
جهاندار بیدار بیمار گشت
بفرمود تا رفت شاپور پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
بدانست کامد به نزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ
بدو گفت کاین عهد من یاددار
همه گفت بدگوی را باددار
سخنهای من چون شنودی بورز
مگر بازدانی ز ناارز ارز
جهان راست کردم به شمشیر داد
نگه داشتم ارج مرد نژاد
چو کار جهان مر مرا گشت راست
فزون شد زمین زندگانی بکاست
ازان پس که بسیار بردیم رنج
به رنج اندرون گرد کردیم گنج
شما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نشیب و زمانی فراز
چنین است کردار گردان سپهر
گهی درد پیش آردت گاه مهر
گهی بخت گردد چو اسپی شموس
به نعم اندرون زفتی آردت و بوس
زمانی یکی بارهای ساخته
ز فرهختگی سر برافراخته
بدان ای پسر کاین سرای فریب
ندارد ترا شادمان بینهیب
نگهدار تن باش و آن خرد
چو خواهی که روزت به بد نگذرد
چو بر دین کند شهریار آفرین
برادر شود شهریاری و دین
نه بیتخت شاهیست دینی به پای
نه بیدین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته
برآورده پیش خرد تافته
نه از پادشا بینیازست دین
نه بیدین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند
نه آن زین نه این زان بود بینیاز
دو انباز دیدیمشان نیکساز
چو باشد خداوند رای و خرد
دو گیتی همی مرد دینی برد
چو دین را بود پادشا پاسبان
تو این هر دو را جز برادر مخوان
چو دیندار کین دارد از پادشا
مخوان تا توانی ورا پارسا
هرانکس که بر دادگر شهریار
گشاید زبان مرد دینش مدار
چه گفت آن سخنگوی با آفرین
که چون بنگری مغز دادست دین
سر تخت شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادگر شهریار
دگر آنک بیسود را برکشد
ز مرد هنرمند سر درکشد
سه دیگر که با گنج خویشی کند
به دینار کوشد که بیشی کند
به بخشندگی یاز و دین و خرد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
رخ پادشا تیره دارد دروغ
بلندیش هرگز نگیرد فروغ
نگر تا نباشی نگهبان گنج
که مردم ز دینار یازد به رنج
اگر پادشا آز گنج آورد
تن زیردستان به رنج آورد
کجا گنج دهقان بود گنج اوست
وگر چند بر کوشش و رنج اوست
نگهبان بود شاه گنج ورا
به بار آورد شاخ رنج ورا
بدان کوش تا دور باشی ز خشم
به مردی به خواب از گنهکار چشم
چو خشم آوری هم پشیمان شوی
به پوزش نگهبان درمان شوی
هرانگه که خشم آورد پادشا
سبکمایه خواند ورا پارسا
چو بر شاه زشتست بد خواستن
بباید به خوبی دل آراستن
وگر بیم داری به دل یک زمان
شود خیره رای از بد بدگمان
ز بخشش منه بر دل اندوه نیز
بدان تا توان ای پسر ارج چیز
چنان دان که شاهی بدان پادشاست
که دور فلک را ببخشید راست
زمانی غم پادشاهی برد
رد و موبدش رای پیش آورد
بپرسد هم از کار بیداد و داد
کند این سخن بر دل شاه یاد
به روزی که رای شکار آیدت
چو یوز درنده به کار آیدت
دو بازی بهم در نباید زدن
می و بزم و نخچیر و بیرون شدن
که تن گردد از جستن می گران
نگه داشتند این سخن مهتران
وگر دشمن آید به جایی پدید
ازین کارها دل بباید برید
درم دادن و تیغ پیراستن
ز هر پادشاهی سپه خواستن
به فردا ممان کار امروز را
بر تخت منشان بدآموز را
مجوی از دل عامیان راستی
که از جستوجو آیدت کاستی
وزیشان ترا گر بد آید خبر
تو مشنو ز بدگوی و انده مخور
نه خسروپرست و نه یزدانپرست
اگر پای گیری سر آید به دست
چنین باشد اندازهٔ عام شهر
ترا جاودان از خرد باد بهر
بترس از بد مردم بدنهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان
سخن هیچ مگشای با رازدار
که او را بود نیز انباز و یار
سخن را تو آگنده دانی همی
ز گیتی پراگنده خوانی همی
چو رازت به شهر آشکارا شود
دل بخردان بیمدرا شود
برآشوبی و سر سبک خواندت
خردمند گر پیش بنشاندت
تو عیب کسان هیچگونه مجوی
که عیب آورد بر تو بر عیبجوی
وگر چیره گردد هوا بر خرد
خردمندت از مردمان نشمرد
خردمند باید جهاندار شاه
کجا هرکسی را بود نیکخواه
کسی کو بود تیز و برترمنش
بپیچد ز پیغاره و سرزنش
مبادا که گیرد به نزد تو جای
چنین مرد گر باشدت رهنمای
چو خواهی که بستایدت پارسا
بنه خشم و کین چون شوی پادشا
هوا چونک بر تخت حشمت نشست
نباشی خردمند و یزدانپرست
نباید که باشی فراوان سخن
به روی کسان پارسایی مکن
سخن بشنو و بهترین یادگیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر
سخن پیش فرهنگیان سخته گوی
گه می نوازنده و تازهروی
مکن خوار خواهنده درویش را
بر تخت منشان بداندیش را
هرانکس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه
همه داده ده باش و پروردگار
خنک مرد بخشنده و بردبار
چو دشمن بترسد شود چاپلوس
تو لشکر بیارای و بربند کوس
به جنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ
بپرهیزد و سست گردد به ننگ
وگر آشتی جوید و راستی
نبینی به دلش اندرون کاستی
ازو باژ بستان و کینه مجوی
چنین دار نزدیک او آبروی
بیارای دل را به دانش که ارز
به دانش بود تا توانی بورز
چو بخشنده باشی گرامی شوی
ز دانایی و داد نامی شوی
تو عهد پدر با روانت بدار
به فرزندمان همچنین یادگار
چو من حق فرزند بگزاردم
کسی را ز گیتی نیازاردم
شما هم ازین عهد من مگذرید
نفس داستان را به بد مشمرید
تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار
به خیره مرنجان روان مرا
به آتش تن ناتوان مرا
به بد کردن خویش و آزار کس
مجوی ای پسر درد و تیمار کس
برین بگذرد سالیان پانصد
بزرگی شما را به پایان رسد
بپیچد سر از عهد فرزند تو
همانکس که باشد ز پیوند تو
ز رای و ز دانش به یکسو شوند
همان پند دانندگان نشنوند
بگردند یکسر ز عهد و وفا
به بیداد یازند و جور و جفا
جهان تنگ دارند بر زیردست
بر ایشان شود خوار یزدانپرست
بپوشند پیراهن بدتنی
ببالند با کیش آهرمنی
گشاده شود هرچ ما بستهایم
بیالاید آن دین که ما شستهایم
تبه گردد این پند و اندرز من
به ویرانی آرد رخ این مرز من
همی خواهم از کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
که باشد ز هر بد نگهدارتان
همه نیک نامی بود یارتان
ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود
نیارد شکست اندرین عهد من
نکوشد که حنظل کند شهد من
برآمد چهل سال و بر سر دو ماه
که تا برنهادم به شاهی کلاه
به گیتی مرا شارستانست شش
هوا خوشگوار و به زیر آب خوش
یکی خواندم خورهٔ اردشیر
که گردد زبادش جوان مرد پیر
کزو تازه شد کشور خوزیان
پر از مردم و آب و سود و زیان
دگر شارستان گندشاپور نام
که موبد ازان شهر شد شادکام
دگر بوم میسان و رود فرات
پر از چشمه و چارپای و نبات
دگر شارستان برکهٔ اردشیر
پر از باغ و پر گلشن و آبگیر
چو رام اردشیرست شهری دگر
کزو بر سوی پارس کردم گذر
دگر شارستان اورمزد اردشیر
هوا مشک بوی و به جوی آب شیر
روان مرا شادگردان به داد
که پیروز بادی تو بر تخت شاد
بسی رنجها بردم اندر جهان
چه بر آشکار و چه اندر نهان
کنون دخمه را برنهادیم رخت
تو بسپار تابوت و پرداز تخت
بگفت این و تاریک شد بخت اوی
دریغ آن سر و افسر و تخت اوی
چنین است آیین خرم جهان
نخواهد بما برگشادن نهان
انوشه کسی کو بزرگی ندید
نبایستش از تخت شد ناپدید
بکوشی و آری ز هرگونه چیز
نه مردم نه آن چیز ماند به نیز
سرانجام با خاک باشیم جفت
دو رخ را به چادر بباید نهفت
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم
بکوشیم بر نیکنامی به تن
کزین نام یابیم بر انجمن
خنک آنک جامی بگیرد به دست
خورد یاد شاهان یزدانپرست
چو جام نبیدش دمادم شود
بخسپد بدانگه که خرم شود
کنون پادشاهی شاپور گوی
زبان برگشای از می و سور گوی
بران آفرین کافرین آفرید
مکان و زمان و زمین آفرید
هم آرام ازویست و هم کار ازوی
هم انجام ازویست و فرجام ازوی
سپهر و زمان و زمین کرده است
کم و بیش گیتی برآورده است
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست
جز او را مخوان کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
ازو بر روان محمد درود
بیارانش بر هریکی برفزود
سرانجمن بد ز یاران علی
که خوانند او را علی ولی
همه پاک بودند و پرهیزگار
سخنهایشان برگذشت از شمار
کنون بر سخنها فزایش کنیم
جهانآفرین را ستایش کنیم
ستاییم تاج شهنشاه را
که تختش درفشان کند ماه را
خداوند با فر و با بخش و داد
زمانه به فرمان او گشت شاد
خداوند گوپال و شمشیر و گنج
خداوند آسانی و درد و رنج
جهاندار با فر و نیکیشناس
که از تاج دارد به یزدان سپاس
خردمند و زیبا و چیرهسخن
جوانی بسال و بدانش کهن
همی مشتری بارد از ابر اوی
بتازیم در سایهٔ فر اوی
به رزم آسمان را خروشان کند
چو بزم آیدش گوهرافشان کند
چو خشم آورد کوه ریزان شود
سپهر از بر خاک لرزان شود
پدر بر پدر شهریارست و شاه
بنازد بدو گنبد هور و ماه
بماناد تا جاودان نام اوی
همه مهتری باد فرجام اوی
سر نامه کردم ثنای ورا
بزرگی و آیین و رای ورا
ازو دیدم اندر جهان نام نیک
ز گیتی ورا باد فرجام نیک
ز دیدار او تاج روشن شدست
ز بدها ورا بخت جوشن شدست
بنازد بدو مردم پارسا
همانکس که شد بر زمین پادشا
هوا روشن از بارور بخت اوی
زمین پایهٔ نامور تخت اوی
به رزم اندرون ژنده پیل بلاست
به بزم اندرون آسمان وفاست
چو در رزم رخشان شود رای اوی
همی موج خیزد ز دریای اوی
به نخچیر شیران شکار ویاند
دد و دام در زینهار ویاند
از آواز گرزش همی روز جنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ
سرش سبز باد و دلش پر ز داد
جهان بیسر و افسر او مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از داستان "شاپور" و پندهای او به فرزندش است. شاپور به مراحل پایانی زندگی خود نزدیک شده و با بیم و امید به فرزندش نکات حکمتآمیز میآموزد. او بر اهمیت رنج و زحمت در زندگی تأکید میکند و از اینکه پادشاهی و دیانت باید در کنار یکدیگر باشند، سخن میگوید. شاپور همچنین دربارهی خیانت، بدگویی و نیاز به خرد و درایت در رابطه با دیگران هشدار میدهد. او به فرزندش توصیه میکند که با مردم نیکخواه رفتار کند و بر توجه به دانش و بخشش تأکید دارد. شاپور همچنین به نفوذ قدرت و بیپروایی برخی افراد در جامعه اشاره میکند و میگوید که ارتباط خوب نزد مردم، به تداوم نیکنامی و شخصیت پادشاهی نیاز دارد. دیگر نکات مهم شامل شناخت خداوند و حرمت به او، درگیر نشدن در کینهورزی و انتقامجویی، و حفظ عهد و وفاداری به ارزشهای پدرانه است. در پایان، شاپور از زمانه و تقدیر سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که زندگی همواره در حال تغییر است و باید با حکمت و دوراندیشی به آن نگریست.
هوش مصنوعی: وقتی که سال به هفتاد و هشت رسید، فرمانروای جهان که بیدار و هوشیار بود، بیمار شد.
هوش مصنوعی: شاپور را فرستاد تا به نزد او برود و نصیحتهایی به او کرد که از حد و اندازه خودش فراتر نرود.
هوش مصنوعی: در شرایط نزدیک به مرگ، فرد به خوبی میفهمد که به زودی از زندگی خارج میشود و در این لحظه احساساتی متضاد را تجربه میکند؛ همچنان که برگهای سبز در پاییز زرد میشوند.
هوش مصنوعی: او به او گفت که این پیمان را به یاد داشته باش، و به تمام کسانی که بدگویی میکنند، بیاعتنا باشد.
هوش مصنوعی: وقتی سخنان من را میشنوی، با دقت گوش کن تا مبادا از ارزش آن غافل شوی.
هوش مصنوعی: جهان را با شمشیر درست کردهام و به کمک آن، حرمت و ارزش مردان از نسل خود را حفظ کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی که کارهای دنیا برای من به خوبی پیش رفت، زندگانی من در زمین کاهش یافت.
هوش مصنوعی: پس از اینکه سختیهای زیادی را تحمل کردیم، در دل آن دشواریها گنجینهای از تجربه و دانش به دست آوردیم.
هوش مصنوعی: شما در زندگی با سختیها و چالشها روبهرو هستید، گاهی اوقات اوضاع خوب است و گاهی هم بد.
هوش مصنوعی: رفتار آسمان اینگونه است که گاهی مشکل و درد را به تو میآورد و گاهی نیز محبت و مهر را به تو ارزانی میدارد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بخت مانند اسبی چموش میشود و در این حال، اگر خوش شانسی با تو باشد، نعمتها و خوشیها را به تو میآورد و تو را مورد محبت و نوازش قرار میدهد.
هوش مصنوعی: روزی روزگاری کسی با شادی و خوشحالی فراوان، موفق به ساختن چیزی ارزشمند و زیبا شد که باعث افتخار او گردید.
هوش مصنوعی: ای پسر، بدان که این دنیا فریبنده است و نمیتوانی با خوشحالی در آن زندگی کنی بدون اینکه هشداری در بارت باشد.
هوش مصنوعی: بدنت را حفظ کن و عقل و شعور خود را به کار بگیر، اگر میخواهی روزگار خوبی داشته باشی و از بدیها دور بمانی.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به اصول دین و مذهب احترام بگذارد، برادرانه حکمرانی میکند و به دیانت خود ارزش میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که حکومت و سلطنت واقعی نه وابسته به مقام و تخت سلطنت است و نه میتوان آن را با نداشتن ایمان و دین، معتبر دانست. یعنی، برای یک پادشاهی راستین، وجود ایمان و دیانت مهم است و فقط داشتن قدرت کافی نیست.
هوش مصنوعی: دو نوع پارچه زیبا بر یکدیگر بافته شدهاند و جلوهای خاص و جذاب در برابر عقل و خرد نمایان کردهاند.
هوش مصنوعی: دین به خودی خود نیازی به قدرت پادشاه ندارد و از سوی دیگر، پادشاهی نیز نمیتواند فقط به خاطر بیدینیاش مورد ستایش قرار گیرد.
هوش مصنوعی: این افراد به گونهای یکدیگر را حمایت میکنند که انگار زیر یک سقف مشترک زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: نه آن یکهزین است و نه این یکی از آن، بلکه ما دو دوست بینیاز را دیدیم که به خوبی یکدیگر را میسازند و شکل میدهند.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی دارای عقل و اندیشه باشد، هر دو جهان به او تعلق خواهد گرفت و او به راحتی میتواند دین خود را بر دوش بکشد و زندگی کند.
هوش مصنوعی: اگر دین را پادشاهی باشد که از آن پاسداری کند، تو این دو را جز برادر نخوان.
هوش مصنوعی: اگر کسی که دین و اعتقاد دارد از پادشاهی کینه و دشمنی دارد، او را به عنوان فردی نیکوکار و پارسا نخوان. تا زمانی که میتوانی، از او دوری کن.
هوش مصنوعی: هر کس که به حق و انصاف فرمانروا سخن بگوید، نباید او را به عنوان یک فرد نیکوکار و بامعرفت بشناسید.
هوش مصنوعی: آن سخنگوی بزرگ چه گفت که وقتی به عمق کلامش نگاه میکنی، حقیقت دین را در آن پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی در بالای تخت سلطنت، سه مسئله اصلی مهم است، باید از ظلم و ستم حاکم جلوگیری کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که هیچ سودی ندارد و بیفایده است، به راحتی از بین میرود و هنر و خلاقیت یک فرد هنرمند میتواند او را از سقوط نجات دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند با ثروت خود به دیگران کمک کند، تلاش میکند که از این طریق به چهرهای بهتر و محترمتر نزد مردم دست یابد.
هوش مصنوعی: با داشتن بزرگواری و دین و عقل، هرگز دروغ نگو، زیرا که اینها هیچگاه با تو کنار نمیآیند.
هوش مصنوعی: چهرهی پادشاه در تاریکی است و دروغی که برای او بزرگ و مجلل به نظر میرسد، هرگز نمیتواند نور و روشنی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: مواظب باش که اگر نگهبان ثروت نباشی، مردم بدون زحمت و تلاش به راحتی از مال تو بهرهبرداری میکنند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی به دنبال ثروت بیفتد، مردم زیر دست او به زحمت و رنج خواهند افتاد.
هوش مصنوعی: جای ذخیره و ثروت کشاورز در درون خودش است و در واقع تلاش و زحمت اوست که ارزشمند است، نه فقط پیدا کردن گنجهای مادی.
هوش مصنوعی: شاه که پاسدار گنج و ثروت بود، به خاطر او بر hardship و رنج امنیّت یافته بود.
هوش مصنوعی: کوشش کن تا از خشم دور باشی، زیرا در خواب هم نمیخواهی به گناهکاران نگاه کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که عصبانی میشوی، بعدها از کار خود پشیمان میشوی و با عذرخواهی میتوانی از مشکل جلوگیری کنی.
هوش مصنوعی: هر زمان که پادشاهی خشمگین شود، کسانی که ارزش کمتری دارند را به عنوان فردی پرهیزکار و درستکار میشناسد.
هوش مصنوعی: وقتی از پادشاه زشت و بدی سخن گفته میشود، باید به زیبایی و خوبرویی دل سپرد.
هوش مصنوعی: اگر نگران هستی، مدتی به قلبت اجازه بده که در افکارش غرق شود و از بدگمانی دور بماند.
هوش مصنوعی: از آنچه بخشیدهام بر دل غم نزن، چون میتوانی ارزش چیزها را درک کنی، پسر.
هوش مصنوعی: این نکته را در نظر داشته باش که فرمانروایی واقعی به این است که پادشاهی بتواند نظم و تعادل را در جهان برقرار کند و بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: روزی غم و اندوه بر پادشاهی حاکم شد و موبد (روحانی) نظر خود را پیش کشید.
هوش مصنوعی: از او بپرسند که در مورد ظلم و عدل چه نظری دارد و این حرف را در دل شاه به یاد بسپرد.
هوش مصنوعی: زمانی که روز شکار به سراغت بیاید، میبینی که مانند یوزی درنده برای کار آمادهای.
هوش مصنوعی: دو کار اصلی و مهم نباید با هم انجام شوند: نوشیدن شراب و حضور در مهمانی یا میهمانی به همراه شکار و بیرون رفتن.
هوش مصنوعی: بدن انسان به خاطر نوشیدن شراب سنگین، تحت تاثیر قرار میگیرد و به همین خاطر، این موضوع از طرف بزرگان مورد تاکید قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر دشمنی در جایی ظاهر شود، باید از این کارها دل را جدا کرد.
هوش مصنوعی: به من مال و ثروتی دادند و از هر پادشاهی درخواست کردند که سپاه بیاورد.
هوش مصنوعی: به فردا واگذار نکن که کار امروز را به تعویق بیاندازی و از بدیهایش یاد بگیری.
هوش مصنوعی: از دل مردم عادی حقیقت را جستوجو نکن، زیرا از این جستوجو چیزی به دست نمیآوری.
هوش مصنوعی: اگر خبر بدی از آنها به تو رسید، به حرفهای بدگوها گوش نده و ناراحت نشو.
هوش مصنوعی: نه به محبت خسرو توجه کن و نه به پرستش یزدان؛ اگر به حقیقت جستجو کنی، همه چیز در دستان خودت خواهد بود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اندازه و ارزش یک فرد یا یک چیز در شهر به طور کلی وابسته به خرد و عقل او است، و این خرد و دانایی او میتواند باعث جاودانگیاش در آن جامعه شود.
هوش مصنوعی: از افرادی که در دلهاشان بدی نهفته است بترس، زیرا که رفتار زشت آنها میتواند به جامعه لطمه بزند و فضای زندگی را تنگ و ناگوار کند.
هوش مصنوعی: با کسی که رازهایت را میداند صحبت نکن، چرا که او نیز همدست و همراهی دارد.
هوش مصنوعی: تو میدانی که گفتار را میتوان به خوبی فهمید و همچنین میتوان آن را به صورت پراکنده از دنیای بیرون برداشت کرد.
هوش مصنوعی: وقتی راز تو در شهر فاش شود، دل افراد باهوش و دوراندیش بیتوجه و بیپروا میشود.
هوش مصنوعی: اگر دلت آشفتگی و غم است، حکیم و دانا به تو میگوید که آرامش خود را حفظ کن و بیهوده نگران نشوید. وقتی به یک نقطهای نشسته و فکر کنی، میتوانی به درک بهتری از شرایط و وضعیت خود برسی.
هوش مصنوعی: به دیگران عیبجویی نکن، چرا که ممکن است همین عیبها به خودت برگردد و بر تو سایه بیندازند.
هوش مصنوعی: اگر هوای نفس بر عقل غلبه کند، فرد باهوش هم در میان مردم، حساب نمیشود.
هوش مصنوعی: انسان باهوش و دانا باید به رهبری و هدایت کشور بپردازد، جایی که هر فردی برای دیگران نیکاندیش و خیرخواه باشد.
هوش مصنوعی: کسی که در کارهایش تند و هوشیار است، از انتقاد و سرزنش دیگران دوری میکند و به آنها توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: مبادا که چنین مردی به نزد تو جا بگیرد، اگر او هدایتگر تو باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که انسان متقی و پارسایی تو را ستایش کند، باید خشم و کینه را کنار بگذاری و به جای آن، صفتهای پادشاهی را در خود پرورش دهی.
هوش مصنوعی: زمانی که او در جایگاه قدرت و شکوه قرار میگیرد، اگر خردمند و خداپرست نباشی، جایگاهت در خطر است.
هوش مصنوعی: نباید زیادی به دیگران صحبت کنی و خودت را وارسته نشان بدهی.
هوش مصنوعی: به حرفها گوش کن و بهترینها را یاد بگیر تا بفهمی کدام یک برایت خوشایندتر است.
هوش مصنوعی: سخن را باید با فرهنگ و هنر بیان کرد؛ پس باید آن را با نواختن و تازهسازی همراه کرد.
هوش مصنوعی: برای کسی که درویش و نیازمند است، ارزش و احترام قائل شو و او را تحقیر نکن. در عوض، کسانی که بداندیش و پلید هستند را بر تخت و مقام نغلطان.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو عذرخواهی کند، باید گناهش را ببخشی و از کینههای گذشته دوری کنی.
هوش مصنوعی: همه چیز را ببخش و به دیگران کمک کن، ای پروردگار، خوشا آن کسی که بخشنده و صبور است.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن بترسد، تو باید با فریب و تملق او را آرام کنی و سپس با قدرت و آمادگی به میدان بیایی و خود را مهیای نبرد کنی.
هوش مصنوعی: زمانی به میدان جنگ برو که دشمن از مبارزه فراری باشد و به خاطر احساس شرمندگی و ضعف، بیحس و ناخوشحال شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی آشتی را بخواهد و تو در او صداقت نبینی، بدان که در دلش کمبودهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از او چیزهایی بگیر و کینهای در دل نگیر، زیرا که این کار به حفظ آبرو و اعتبار تو نزد او کمک میکند.
هوش مصنوعی: دل خود را با علم و دانش زینت بخش، زیرا ارزش واقعی در دانش نهفته است. هرچه میتوانی بر روی آن سرمایهگذاری کن.
هوش مصنوعی: اگر بخشنده باشی، ارزشمند و محترم میشوی و به خاطر دانش و عدل، نام نیک و آوازهای به دست میآوری.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که باید عهد و پیمان پدرت را با روح و جانت حفظ کنی و همچنین این سنت را برای فرزندانت نیز به ارث بگذاری.
هوش مصنوعی: هرگاه که من حقوق فرزند را رعایت کردهام، کسی را در دنیا آزردهخاطر نکردهام.
هوش مصنوعی: شما نیز از این پیمان من نگذرید و این داستان را به شکل منفی قضاوت نکنید.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که پندهای پدر را به خوبی بپذیری و به خوبیها روی آوری و از بدیها دوری کنی.
هوش مصنوعی: ذهن و روح من را به آتش تن بینقص و ناتوانم عذاب نده.
هوش مصنوعی: پسر، به بدی کردن و آسیب رساندن به دیگران نپرداز، زیرا تنها خودت را در رنج و ناراحتی میاندازی.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که سالها خواهند گذشت و زمان زیادی خواهد گذشت، و در نهایت، بزرگ و مهم بودن شما به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: کسی که از پیوند و رابطهاش با تو دوری کند، به طور طبیعی از عهد و پیمان خود با فرزندان تو نیز خواهد گذشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی از فهم و دانش خود به درستی استفاده نکند، نصیحت دانایان هیچ تاثیری بر او نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به دور از هرگونه عهد و وفا، فقط به بیعدالتی و ظلم و ستم روی میآورند.
هوش مصنوعی: دنیا بر کسانی که در موقعیت پایینتری قرار دارند، تنگ و محدود است و در نتیجه، کسانی که حقیقتاً خدا را میپرستند، در نظر دیگران کوچک و ناچیز میشوند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که دارای شخصیت یا ویژگیهای ناپسند هستند، با افتخار خود را نشان میدهند و به سبک خاصی که دارند، میبالند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که ما محدود کردهایم، به زودی گشوده خواهد شد و دین و باورهایی که پاک کردهایم، به سراغ ما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: این نصیحت و تذکر من بیفایده خواهد بود و باعث خرابی و آسیب به سرزمین و وطن من خواهد شد.
هوش مصنوعی: من از خداوند میخواهم که به من آگاهی دهد تا بتوانم حقیقتهای آشکار و پنهان را بشناسم.
هوش مصنوعی: هر کسی که شما را از هر بدی محافظت کند، تنها و فقط نیکی و نام نیک اوست که در کنار شما خواهد بود.
هوش مصنوعی: از خدا و از ما بر کسی درود باد که عقل او روشن و انصاف او پایدار باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که کسی نمیتواند عهد و وعدهاش را بشکند و باید تلاشی کند که تلخیها را به شیرینی تبدیل کند.
هوش مصنوعی: چهل سال طول کشید و زمانی که فقط دو ماه به تخت پادشاهی باقی مانده بود، کلاهم را بر سر گذاشتم.
هوش مصنوعی: در دنیای من، شش فصل خوشایند وجود دارد و زیر آب نیز حال و هوایی دلپذیر است.
هوش مصنوعی: شخصی را خواندم که به خاطر اردشیر، حتی در میان تندباد زندگی نیز به جوانمردی خود ادامه میدهد، حتی اگر پیر شده باشد.
هوش مصنوعی: از جایی که زندگی و آبادانی بر خوزستان حکمفرما شد، آن دیار پر از جمعیت، نعمتهای آبی و سعادتها و مشکلات شد.
هوش مصنوعی: شهر دیگری به نام گندشاپور وجود دارد که موبدان از آنجا خوشحال و مسرور میشوند.
هوش مصنوعی: دیگر سرزمین میسان و رود فرات پر از چشمه، چهارپایان و گیاهان است.
هوش مصنوعی: شهرستان دیگری به نام اردشیر وجود دارد که پر از باغها، گلها و آبگیرهاست.
هوش مصنوعی: چنانکه شهری به نام رام اردشیر وجود دارد، که من از آنجا به سمت پارس عبور کردم.
هوش مصنوعی: در شهر زیبای اورمزد اردشیر، هوا عطر خوش مشکی دارد و در جوی آب، شیر روان است.
هوش مصنوعی: مرا خوشحال کن و به من کمک کن که تو پیروز و شاد باشی و بر تخت خوشبختی نشستهای.
هوش مصنوعی: در طول زندگیام سختیهای زیادی را تجربه کردهام، هم درد و رنجهایی که به وضوح دیده میشوند و هم آنهایی که در دل پنهانند.
هوش مصنوعی: حال دیگر، اتاق را آماده کردیم و لباس تو را در تابوت بگذارید و تخت را تزیین کنید.
هوش مصنوعی: او این حرف را زد و شانس او به تیرگی گرایید. افسوس که آن هیبت و مقامش به چه سرنوشتی دچار شد.
هوش مصنوعی: چنین است که شادی و خوشی در زندگی همیشه فراهم نیست و جهان به ما به راحتی چیزی را که پنهان کرده، نشان نخواهد داد.
هوش مصنوعی: کسی که هرگز عظمت و بزرگی را تجربه نکرده، حق ندارد به راحتی از مقام و جایگاه خود فاصله بگیرد یا ناپدید شود.
هوش مصنوعی: برای تلاش کردن و کوشش در هر کاری، نه خودت و نه آن چیزها باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در نهایت همه ما به خاک برمیگردیم و باید چهرههایمان را با حجاب حفظ کنیم و پنهان نگهداریم.
هوش مصنوعی: بیایید با هم دست به کار نیکی بزنیم و این دنیا را با کارهای بد خراب نکنیم.
هوش مصنوعی: تلاش کنیم تا نیکویی و خوبی خود را حفظ کنیم، چرا که از این نام نیک، در جمع و میان مردم بهرهمند خواهیم شد.
هوش مصنوعی: خوب است کسی که جامی به دست بگیرد و به یاد شاهان یزدانپرست بیفتد.
هوش مصنوعی: وقتی که جام شرابش پر شود، به آرامش میرسد و در آن لحظهای که خوشحال میشود، خوابش میبرد.
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن رسیده است که شاپور، پادشاه، زبان به سخن باز کند و از شراب و جشن و شادی سخن بگوید.
هوش مصنوعی: خداوند مکان و زمان و زمین را خلق کرد و آفرینش کافران را نیز به عهده دارد.
هوش مصنوعی: او هم آرامش را به وجود میآورد و هم کارهایی که از او سر میزند. همه کارها و سرانجامها به او وابستهاند.
هوش مصنوعی: جهان و زمان و زمین، به گونهای کم و زیاد، هستی را به وجود آوردهاند.
هوش مصنوعی: از ذرات کوچک تا عرش آسمان، همه جا نشانهای بر وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: جز او کسی را نخوان، که پروردگار جهان است و به تمام اسرار آشکار و پنهان آگاه است.
هوش مصنوعی: سلام و درود بر محمد، که به خاطر او، بر هر کسی برکت و رحمت افزوده میشود.
هوش مصنوعی: جمعی از دوستان علی به او بدی میکنند، در حالی که او را ولی و دوست خود میخوانند.
هوش مصنوعی: همه افراد نیکوکار و با تقوا بودند و سخنانشان از هرگونه شک و تردید دور بود.
هوش مصنوعی: اکنون بر سخنان خود بیفزاییم و خداوند جهان را ستایش کنیم.
هوش مصنوعی: ما باید تاج پادشاه را ستایش کنیم، زیرا تخت او چنان درخشان است که ماه را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: خداوند با بزرگی و بخشندگی خود، باعث شادمانی دوران شد.
هوش مصنوعی: خداوند مالک نعمتها و قدرتهاست و او با سهولت و سختیها در زندگی همراه است.
هوش مصنوعی: رهبر و فرمانروایی که با شکوه و نیکی شناخته میشود، به خاطر تاج و مقامش همیشه سپاسگزار خداوند است.
هوش مصنوعی: یک جوان باهوش و خوشسیما که در صحبت کردن مهارت زیادی دارد و از لحاظ تجربه هم به سن و سالهای زیادی رسیده است.
هوش مصنوعی: بارش باران از ابر او، مانند مشتری است. ما باید با شتاب در سایهٔ وجود او حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی به میدان جنگ میرود، آسمان را با صدای خروشانش پر میکند، و زمانی که به مراسمی میرسد، با زیبایی و شکوهش همه چیز را درخشان میکند.
هوش مصنوعی: وقتي که کوه خشمگین میشود، آسمان به لرزه در میآید و زمین نیز متاثر از آن دچار لرزش میشود.
هوش مصنوعی: پدر، پدر بزرگ شهریار است و شاه به او افتخار میکند که مانند گنبد آسمان و ماه درخشان است.
هوش مصنوعی: او تا ابد ماندگار خواهد بود و نامش همیشه در دلها و یادها زنده خواهد ماند، زیرا او همواره برتر و بزرگتر از همه است و پایانش نیز باشکوه و ستودنی خواهد بود.
هوش مصنوعی: در مقدمه نامهام ستایش او را نوشتم، زیرا او بزرگ و دارای اصول و اندیشهی ارزشمندی است.
هوش مصنوعی: من در دنیا کس را دیدم که نام نیکی دارد و امیدوارم سرانجام خوبی نیز برای او رقم بخورد.
هوش مصنوعی: دیدار او باعث روشن شدن تاج خیرو خوبیها شده است و بخت و اقبال نیز به خاطر او قوی و مقاوم گشته است.
هوش مصنوعی: مردم درستکار به آن شخص میبالند، همان کسی که بر زمین سلطنت میکند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بخت خوب او روشن است و زمین، پایهای برای تخت نامآور اوست.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، خطر و درد و رنج وجود دارد، اما در میهمانی و سرگرمی، آرامش و آسمانی پر از دوستی و محبت حاکم است.
هوش مصنوعی: زمانی که اراده او در جنگ درخشان میشود، همانند امواجی که از دریای او برمیخیزد، شور و هیجان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در جنگل و دشت، شکارچیانی هستند که برای گرفتن شیران و دیگر حیوانات خطرناک آمادهاند و در این راه با احتیاط و آگاهی عمل میکنند.
هوش مصنوعی: صدای غرش آن درخت بزرگ در روز جنگ، مانند دردی است در دل شیر و پوست پلنگ.
هوش مصنوعی: او را سرسبز و شاداب باد و دلش پر از احساس و فریاد باشد، اما جهانی که فاقد سر و عنوان باشد، وجودش مطلوب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.