دماغ سیر گلستان و گشت باغ ندارم
هزار کار به دل دارم و دماغ ندارم
چه سود سوختن مغز چون دماغ تری نیست
فتیله را چه کنم! روغن چراغ ندارم
رهی به جای نبردم اگر چه در همه وادی
ز هیچ راه نپرسی که من سراغ ندارم
چه شد که همّت سودای من بلند فتادست
کدام دود ز زلف تو در دماغ ندارم!
شکفتگی که دل تنگت ازو دمی بگشاید
جدا ز دوست گمانش به هیچ باغ ندارم
همین ز بادة عیشم تهی پیاله وگرنه
کدام خون دلست اینکه در ایاغ ندارم!
چه برگ کاه که باجم نداد ازین رخ کاهی
کدام لاله که بَروی چراغ داغ ندارم!
مراست با غم عشقت فراغت همه عالم
همین ز درد و غم عاشقی فراغ ندارم
فتاده در سر فیّاض ذوق اوج همایی
کنون که قدرت سامان پّر زاغ ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و از تلاشهایش برای نزدیک شدن به او و آشنا کردن دلش با زلف و زیباییاش حرف میزند. او از تلخیهای ناشی از عشق و هجران میگوید و از اینکه چگونه با وجود این تلخیها، همچنان به یاد آن لبها و عواطف شیرین میافتد. در ادامه، شاعر به ناامیدی در مسیر عشق و عقل خود اشاره میکند و در نهایت به اشتباهش در ایجاد پیوند با زیباییهای دنیوی و نیکوییها فکر میکند. این شعر نشاندهنده تضاد بین لذت و درد در عشق است.
هوش مصنوعی: من از زیباییهای طبیعت و باغ لذت نمیبرم و به جای آن، هزاران دغدغه و مشکل در دل دارم که باعث میشود آرامش نداشته باشم.
هوش مصنوعی: در اینجا فرد در تنگنا و کمبود وسایل برای روشن کردن چراغ خود قرار دارد. حتی اگر بخواهد تلاش کند و انرژی بابت روشن کردن چراغ بدهد، بدون وجود روغن و مواد اولیه، کار او بیفایده است. به نوعی، این جمله به غم و اندوه و حس ناامیدی از تلاشهای بیثمر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من به جایی نمیرسم، حتی اگر در همه جا بگردی و از هیچکس هم نپرسی؛ چون من هیچ راهی را نمیشناسم.
هوش مصنوعی: چه شد که آرزوی من دیگر بلندپروازی نمیکند؟ کدام بخار ناشی از موهای تو است که در ذهن من جاودانه نیست؟
هوش مصنوعی: دلتنگی که از آن خوشی و آرامش بهدست میآوری، برای من به اندازهی هیچ باغی ارزش ندارد؛ زیرا نمیتوانم از دوستی جدایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من از این زندگی خوشحالم و لیوانم خالی است، وگرنه کدام درد و رنجی است که باعث شود من در این حالت نباشم!
هوش مصنوعی: برگ کاهی که با صدای بلند فریاد میزند، هیچ راهی برای یافتن روشنایی در چهرهاش ندارد. مانند لالهای که در تاریکی نمیدرخشد و هیچ شعلهای برای روشنی ندارد.
هوش مصنوعی: غم عشق تو همیشه با من است و من از درد و رنج عاشقی هرگز راحتی ندارم. در واقع، تمام دنیا برای من در این اندوه خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، نمیتوانم بهطور کامل و با قدرت به اوج زیبایی و لذت برسم، به دلیل اینکه شرایط و امکانات لازم برای پرواز یا اقدام یکشکل از آزادی را ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.