گنجور

 
فیاض لاهیجی

صیت حسنم که به آفاق به جنگ آمده‌ام

پی تسخیر دو عالم ز فرنگ آمده‌ام

چهرة حسن غیورم که ز سرحدّ غرور

تا به اقلیم حیا رنگ برنگ آمده‌ام

خرمن خندة گل می‌دهم امشب بر باد

غنچة شوخم و از شرم به تنگ آمده‌ام

ملک تسلیم شدن گوشة امنی دارد

به امیدیست که در کام نهنگ آمده‌ام

نخل گمنامیم آخر ثمر شهرت داد

رفته بودم پی نام و همه ننگ آمده‌ام

مژده ای دوست که دیگر نتوان بست مرا

شیشة نازکم و سخت به سنگ آمده‌ام

با تو گفتم سپر عجز به سرکش فیّاض

تیغ افکنده‌ام و با تو به جنگ آمده‌ام

 
sunny dark_mode