یک شب که نه در وصال باشد
هر لحظه هزار سال باشد
آنرا که تو در خیال باشی
تا حشر شب وصال باشد
قتل همه کن حرام بر خویش
تا خون منت حلال باشد
گر خون منست این دیت چیست
بگذار که پایمال باشد
ممکن نبود گذشتن از وصل
هر چند امرِ محال باشد
داد دل شکوه میتوان داد
گر یک نفسم مجال باشد
کلکش منقار بلبلانست
فیّاض چه غم که لال باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسی عمیق و درد را بیان میکند. شاعر از عشق و تیرگیهای آن سخن میگوید و با تصاویری جذاب، حسرت و آرزوهایش را بیان میکند. او به خون و قربانی بودنش اشاره میکند و میگوید که این خون باید برای معشوق باشد. شعر به تشنگی و نیاز به وصل معشوق اشاره دارد و در آن به یادآوری گذشته و آرزوی وصال پرداخته شده است. در نهایت، شاعر به وضع کنونی معشوق اشاره کرده و میگوید که کسی به حال او نخواهد رسید. در مجموع، این شعر ترکیبی از عشق، درد، و اندوه است.
هوش مصنوعی: یک شب که در آن به محبوب نرسم، هر لحظهاش به اندازه هزار سال میگذرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در افکار و خیالات تو جایی داشته باشد، تا زمانی که به هم برسیم و شب وصال فرارسد، در ذهنت باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: خودت را قربانی کن و برای دیگران مشکل ایجاد نکن تا دین و حق کسی را زیر پا نگذاری و بهانهای برای بیاحترامی به آنان نباشد.
هوش مصنوعی: اگر این دین از خون من نشأت میگیرد، پس بگذار که نادیده گرفته شود و زیر پا برود.
هوش مصنوعی: نمیتوان از عشق و پیوندی که داریم، گذر کرد، حتی اگر به نظر غیرممکن بیاید.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید، میتوان از دل شکستگی و ناراحتیام شکایت کنم.
هوش مصنوعی: اگرچه بلبلان درختان گل را با منقار خود خوشبو میکنند، نباید نگران بود که صدای خود را ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.