تا شفیع خویش کردم صاحب معراج را
سر به استغنا برآوردم دل محتاج را
من مرید همّت پیری که از افتادگی
پایهها افزود بر بالای هم معراج را
خاک فقرم مسند است و داغ عشقم افسر است
پشت پایی گر زنم سهل است تخت و تاج را
تا قمارِ عشقِ ترک ماسوا ورزیدهام
کافرم گر در حساب آوردهام لیلاج را
گرچه دورم در نظرگاهِ سر تیر توام
شست پرزور تو میداندار کرد آماج را
بینیازیهای گوش لطف، شیون دشمن است
خوش به ناز از نالة ما میستاند باج را
شب ندیدستی که هر جا کش تویی جز روز نیست
تا بدانی حال شبهای سیاه داج را
تا کف خاک قناعت خوردهام فیّاضوار
سیر حاجت کردهام چون خویش صد محتاج را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و طلب آشتی با معشوق است. شاعر از عشق و افتادگی خود سخن میگوید و به مقام معنوی و معراجی که در اثر این عشق به دست آورده اشاره میکند. او فقر را به عنوان مسند خود میپذیرد و عشق را تاجی بر سرش میداند. شاعر از بینیازی و ارضای نیازهای خود در سایه عشق سخن میگوید و این عشق را قمار زندگیاش میخواند، جایی که حتی اگر در نظر دیگران بیاعتبار باشد، برای او جایگاه والایی دارد. در نهایت، او به وضعیت خاص عاشقان و شبهای تاریک زندگی اشاره میکند و نشان میدهد که در دل این تاریکی، روشنی عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: برای شفاعت خود به سراغ صاحب معراج رفتم و با افتخار و بینیازی به او روی آوردم، در حالی که دل من نیازمند بود.
هوش مصنوعی: من پیرو اراده و تلاش پیرمردی هستم که با وجود ناتوانی جسمی، توانست به بالاترین درجات و موفقیتهای معنوی دست یابد.
هوش مصنوعی: من در خاک فقر زندگی میکنم و عشق من مانند یک تاج بر سرم است. اگر به کسی بیاعتنایی کنم، جایگاه و ثروت برایم اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: من برای عشق و بازیهای آن از هر چیز دیگری گذشتهام و اگر بخواهم حساب کنم، باید به بیدینی خود اعتراف کنم، چون به جای عشق، به معشوقهام توجه کردهام.
هوش مصنوعی: هرچند که از تو دور هستم، اما در دید تو مانند هدفی هستم که تیر تو به سمت آن نشانه رفته است و این قدرت توست که مرا در آماج قرار داده است.
هوش مصنوعی: گوش نوازشهای بینیاز، برای دشمنان مانند زاری و شیون است؛ در حالی که از نالههای ما به خود میبالند و از ما باج میگیرند.
هوش مصنوعی: به رغم تاریکی شب، در هر کجایی که میروی، فقط روز را میبینی. این به تو کمک نمیکند که حال و هوای شبهای تاریک و بدون نور را بفهمی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر خاک قناعت نشستهام، به وفور نیازهایم را برآورده کردهام؛ مانند کسی که صد نفر نیازمند را از خود سیراب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را
کاو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را
اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر
تا کشد در پای معشوق اطلس و دیباج را
در دل عاشق کجا یابی غم هر دو جهان؟
[...]
گرنه علم حال فوق قال بودی چون شدی
بنده اعیان بخارا خواجهٔ نسّاج را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.