اشک حسرت در عذار ما غریبان ریختن
هیچ کم نبود ز خون صد مسلمان ریختن
جان فدای قاتلی کز حیرت نظارهاش
زخم ما را شد فرامش خون به دامان ریختن
نیم بسمل میطپم در خاک و خون ز آن رو هست
آن قدر جان کش توان در پای جانان ریختن
بس که اشکم بازپس گردد ز بیم خوی او
خواهدم خون دیگر از چاک گریبان ریختن
بستر درد تو میداند که بیمارانش را
هیچ درمان نیست غیر از خون درمان ریختن
خاک گویی کردهام بر سر که چون باد بهار
میتوانم هر دم از دامان گلستان ریختن
عشق میداند که در کیش فصیحی طاعتست
بر در بتخانه آب روی ایمان ریختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک غم و حسرت درباره عشق و فراق میپردازد. شاعر به غم از دست رفتن عزیزان و تحمل زخمهای روحی خود اشاره میکند و میگوید که احساسات او آنقدر شدید است که حتی اشکها و خونش برای او کم به نظر میرسد. عشق و وابستگی او به معشوق باعث شده است تا جانش را فدای او کند و به خاطر دوری او دچار درد و رنج شود. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که تنها راه درمان دردهایش، بیان عشق و احساساتش است.
هوش مصنوعی: ریختن اشک حسرت بر چهره ما غریبان، هیچ تفاوتی با ریختن خون صد مسلمان ندارد.
هوش مصنوعی: دوستت دارم و حتی جانم را فدای کسی میکنم که با دیدن ما، زخمهای ما را فراموش کرده است و خونمان را به زمین ریخته است.
هوش مصنوعی: نیمهی مجروحی هستم که در خاک و خون میلرزم و به همین دلیل، آنقدر توان دارم که جانم را در پای محبوب بریزم.
هوش مصنوعی: از شدت ترس و نگرانی بابت او، اشکهایم همیشه برمیگردند و من دیگر نمیتوانم جلوی گریهام را بگیرم. انگار که میخواهم خونم را از چاک گریبانم بریزم.
هوش مصنوعی: بستر درد تو میداند که هیچ راه درمانی برای بیمارانش جز ریختن خون وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من خاک را به سر ریختهام، چرا که مانند باد بهار میتوانم هر لحظه از گلستان، گلها را بریزیم.
هوش مصنوعی: عشق میفهمد که در مکتب سخنهای زیبا، اطاعت و بندگی در کنار معبد و پرستش، نشاندهندهی ایمان واقعی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن
برگریزان مکافات است دندان ریختن!
برگ ریزانست، رنگ از روی پیران ریختن
گریه حسرت بود بر عمر، دندان ریختن
نیست از ذکر زبانی جان ودل را هیچ فیض
باده بیهوشت نسازد، از گریبان ریختن
روزی هر کس مقدر گشته از کشت کرم
[...]
سجدهٔ خواریست آب رو پی نان ریختن
این عرق را بیجبین بر خاک نتوان ریختن
بهر یک شبنم درین گلشن نفسها سوخت صبح
سهل کاری نیست رنگ چشم گریان ریختن
گرد آثار تعین خجلت آزادگیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.