گنجور

 
فصیحی هروی

تا توانی در ترازوی هوس بی سنگ باش

چون گل آزادگی بیزار از آب و رنگ باش

حسن اگر در دیده چون نازت دهد جا پا منه

خوش نشین ناله‌های زار چون آهنگ باش

چون خزان آید در دل چون گل از شش سوگشای

در بهاران غنچه‌سان در بسته و دلتنگ باش

در گلستان جنون دستان رسوایی بزن

عقل گو خار سر دیوار نام و ننگ باش

نوشداروی جنون در حقه تسلیم نیست

خوی طفلان گیر و دست‌آموز صلح و جنگ باش

بال می‌رویاندم از تن چو اخگر شوق دوست

ره چو سوی اوست گو یک گام صد فرسنگ باش

مقصد افغانست خوش باشد فصیحی شرم چیست

گو درین ماتم‌سرا یک نوحه بی آهنگ باش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode