گنجور

 
فرخی سیستانی

ای جهانی ز تو به آزادی

بر من از تو چراست بیدادی

دل من دادی و نبود مرا

از دل بیوفای تو شادی

دل دهان دل به دوستی دادند

تومرا دل به دشمنی دادی

قصدکردی به دل ربودن من

برهلاک دلم بر استادی

تا دلم نستدی نیاسودی

چون توان کرد از تو آزادی

دل ببردی و جان شد از پس دل

ای تن اندر چه محنت افتادی

بردل دوستان فرامشتی

بر دل دشمنان همه یادی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

زان گشاید فقع که بگشادی

زان نمایذ ترا که بنمادی

مسعود سعد سلمان

ای سرشته به سیرت رادی

داد رادی به واجبی دادی

تازه در خسروی به حل و به عقد

صد طریق ستوده بنهادی

رنجها را برسم در بستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

از دل راد او رود رادی

زان دل راد دارم آزادی

زردی از رخ ز دودش آن دل راد

ای دل راد ، داد او دادی

درد دارد ز زار دل زارش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
قوامی رازی

صنما با تو در غم و شادی

بنده بودم نجستم آزادی

وصل پیش آر و داد کن با من

بنه از سر فراق و بیدادی

نرمی از من مخوه که نه مومم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه