دلم مهربان گشت بر مهربانی
کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی
نگاری چو در چشم خرم بهاری
نگاری چو در گوش خوش داستانی
به بالای بر رسته چون زاد سروی
به روی دل افروز چون بوستانی
چو با من سخن گوید و خوش بخندد
توگویی بخندد همی گلستانی
نحیفست چون خِیزَرانی ولیکن
چو تابنده ماهیست برخِیزَرانی
زمانی ازو صبر کردن نیارم
نمانم گر او را نبینم زمانی
سوی حجره او شدم دوش ناگه
برون آمد از حجره در پرنیانی
همی تافت از پرنیان روی خوبش
نگاریست گویی ز ارتنگ مانی
بخندید و تابنده شد سی ستاره
از آن خنده در نیمه ناردانی
مرا گفت مانا غلط کردهای ره
بِیِکرَه فتاری ز ره برکرانی
همانجا شو امشب کجا دوش بودی
ره تو نه اینست برگرد جانی
درِ من چه کوبی، ره من چه گیری
چه آرام گیرد دلت تا چنانی
کسی را چو من دوستگانی چه باید
که دلشاد باشد بهر دوستگانی
تو خواهی که من شاد و خوشنود باشم
به سه بوسه خشک در ماهیانی
نه من خوی سگ دارم ای شیر مردا
که خوشنود گردم به خشک استخوانی
من آنم که چون من به روی و ببالا
به عمری نیابد کس اندر جهانی
من آن تیربالا نگارم که هرگز
چو ابروی من کس نبیند کمانی
من آن گلرخستم که همرنگ رویم
ندیده ست هرگز گلی باغبانی
نگنجد همی ذره اندر دهانم
کرا دیده ای چون دهانم دهانی
نتابد همی تار مویی میانم
کرا دیدهای چون میانم میانی
بدو گفتم ای مهربان یار یکدل
که هرگز ندیدیم چو تو مهربانی
من ار یکشب از روی تو دور بودم
مبر هر زمانی دگرگون گمانی
شب مهرگان بود و من مدح گویم
خداوند را هرشب مهرگانی
خداوند ماکیست آن شه که دولت
ندیده ست ازو پر هنرتر جوانی
محمد ولیعهد سلطان عالم
خداوند هر مرز و هر مرزبانی
ولی را ازو هر زمان تازه سودی
عدو را ازو هر زمان نو زیانی
بوقت عطا خوش خویی تازه رویی
بروز وغا پر دلی کاردانی
اگر آسمان نیست بودی نبودی
تهی همتش روزی از آسمانی
نکو رای او آفتابیست روشن
کزو نور گسترده برهر مکانی
بلی آفتابست لیکن نگردد
نهان زیر هر میغی و هر دخانی
ازو راز نتوان نهفتن که رایش
کند آشکارا همی هر نهانی
صد اندیشه در دل کن و پیش او رو
زهر یک دهد مر ترا او نشانی
جوانیست ناکار دیده و لیکن
ازین بخردی آگهی کاردانی
نکو رای و تدبیر او مملکت را
به کارست چون هر تنی را روانی
ندیده ست هرگز چنو هیچ زایر
عطابخشی، آزاده ای، زرفشانی
گر آن زر که اوداد بر هم نهندی
مگر آیدی چرخ را نردبانی
همانا که بی نعمت او به گیتی
درین سالها کس نیاراست خوانی
ایا شهریاری که کرده ست مارا
هر انگشتی از توبه روزی ضمانی
همی تا بیکباره بیرون نیاید
بدخشی و پیروزه و زرکانی
همی تا به کوه اندراز بهر گوهر
به آهن بودکار هر کوهکانی
تو شادان زی و خوش خور و بآرزو رس
بد اندیش تو آرزومند نانی
هزاران خزان بگذران در ولایت
بهاری دل افروز با هر خزانی
ز بخت همایون ترا تا قیامت
به نو شادیی هر زمان مژدگانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و محبت است. شاعر به زیباییها و مهربانیهای معشوقهاش اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او معشوقهاش را به گل و ماه تشبیه میکند و از هر لبخند و گفتگوی او شاد میشود. همچنین، شاعر به خداوند و ستایش او پرداخته و از ویژگیهای نیکو و هنرهای او سخن میگوید. در نهایت، شعر به آرزو و امید به خوشبختی و شادی در زندگی اشاره دارد و از نعمتها و فضل الهی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دلم به محبت و مهربانی روی آورد، به کسی که دلنشین و خوشزبان است.
هوش مصنوعی: چهرهای چون بهار در چشمم میدرخشد و صدایی چون داستانهای زیبا در گوشم طنینانداز شده است.
هوش مصنوعی: درختی که به آسمان رفته و سر برافراشته، مانند سرو است و قلبی که خوشبو و شاداب است، مانند باغی زیبا و پر گل میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی که با من صحبت میکند و خوشحال میخندد، انگار که یک باغ گل در حال خندیدن است.
هوش مصنوعی: او از نظر ظاهری لاغر و نحیف است، مانند گیاه خیزران، اما از درون درخشان و نورانی است، مثل ماه که در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر مدت زیادی از او خبری نداشته باشم، دیگر نمیتوانم طاقت بیاورم و نمیتوانم بمانم.
هوش مصنوعی: دیشب به سمت اتاق او رفتم که ناگهان او از اتاق بیرون آمد در حالی که لباس پرزدار و زیبایی بر تن داشت.
هوش مصنوعی: چهره زیبایش مانند پارچه نازکی میدرخشد، گویی که از دنیای افسانهها آمده است.
هوش مصنوعی: با خندهای زیبا، درخشش و روشنی مثل سی ستاره در دل یک میوه نارس به وجود آمد.
هوش مصنوعی: مرا گفتند که به راهی که در آن نیستی، نرو؛ چون در این مسیر، به مقصد نمیرسی.
هوش مصنوعی: امشب در جایی که دیشب بودی بمان، چون مسیر تو اینجا نیست، برگرد و به جایی که belonged داری برو.
هوش مصنوعی: چرا به در خانهام میزنی؟ راه من را چگونه برمیداری؟ آیا دل تو آرام میگیرد زمانی که به حال من توجه کنی؟
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من دوستانی داشته باشد، باید به خاطر این دوستان خوشحال باشد.
هوش مصنوعی: تو میخواهی که من شاد و خوشحال باشم، تنها به سه بوسه خشک در یک ماهیانی.
هوش مصنوعی: من مثل سگ نیستم که به خاطر یک تکه استخوان خشک خوشحال بشوم.
هوش مصنوعی: من فردی هستم که هیچ کس در دنیا به زیبایی و مقام من نرسیده و مانند من را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من آن محبوب خوش قامت و زیبایی هستم که هیچکس نمیتواند کمانی به زیبایی ابرویم را ببیند.
هوش مصنوعی: من آن گل زیبایی هستم که هیچ باغبانی هرگز رنگ و روی مرا ندیده است.
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای در دهان من جا نمیشود، تو که دیدهای دهان من چگونه است.
هوش مصنوعی: هیچ تار مویی میان ما نمیتابد؛ پس چه کسی را دیدهای که میان ما باشد؟
هوش مصنوعی: به او گفتم ای یار مهربان و یکرنگ که هرگز کسی را به مهربانی تو ندیدهام.
هوش مصنوعی: اگر یک شب از چهره تو دور باشم، نباید هر بار گمانهای متفاوتی به ذهنم خطور کند.
هوش مصنوعی: شب مهرگان بود و من در حال ستایش خداوند هستم، مانند دیگر شبهای مهرگانی.
هوش مصنوعی: خداوند ماکیست، یعنی کسی که هرگز حکومت و قدرت را تجربه نکرده، از او بهتر و با استعدادتر، جوانی است که هنری دارد.
هوش مصنوعی: محمد، ولیعهد سلطان عالم و خداوند، حاکم بر تمام مرزها و نگهبانان آنهاست.
هوش مصنوعی: هر زمانی که ولی و رهبر از آن فرد بهرهای میبرد، دشمن نیز به طور مداوم آسیب و ضرری جدید از او میبیند.
هوش مصنوعی: در زمان بخشش، نیکوکاری و زیبایی چهرهای جدید به خود میگیرد و در میانهی فعالیتها و شور زندگی، دل پرامیدی همراه با خردمندی به ظهور میرسد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان وجود نداشت، اینجا نیز چیزی نبود. تنها آرزوها و امیدهای انسانیست که از آسمان به روز میرسند.
هوش مصنوعی: اندیشه و فکر خوب او مانند خورشید روشنی است که نورش در هر مکان پخش میشود.
هوش مصنوعی: بله، خورشید وجود دارد، اما زیر هر ابری و هر دودی پنهان نمیشود.
هوش مصنوعی: راز او را نمیتوان پنهان کرد، زیرا او آن را به وضوح آشکار میکند و هر پنهانی را آشکار میسازد.
هوش مصنوعی: به ذهن خودت فکرهای زیادی بیاور، اما وقتی پیش او میروی، هر یک از آنها میتواند نشانهای از تو را به او بدهد.
هوش مصنوعی: جوانی وجود دارد که هنوز تجربههای زیادی ندارد، اما از این رو نسبت به خرد و دانایی آگاهی دارد و به مهارت میتواند دست یابد.
هوش مصنوعی: نظرات و تدبیر او مانند روحی است که مملکت را به حرکت در میآورد و به آن حیات میبخشد.
هوش مصنوعی: کسی مانند تو که بخشش و بزرگواری را در نظر دیگران نداشته باشد، هرگز وجود ندارد. تو همچون یک آزادگان با صفا و نیکو، بیبدیل هستی.
هوش مصنوعی: اگر آن طلا را که به تو دادهاند، دور بریزی، آیا میتوانی چرخ دنیا را به نردبانی تبدیل کنی؟
هوش مصنوعی: بیتردید، در این سالها هیچکس نمیتواند بدون نعمت او در این دنیا زندگی کند و از برکتهای او بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: آیا کسی که ما را تحت سرپرستی خود قرار داده، هر روز از ما به اندازهای نیکی و توبهای دریافت میکند؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یکباره بدی، شکست و زحمت از زندگی فرد دور نشود، انسان نمیتواند به خوشبختی و موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانها برای دستیابی به چیزهای با ارزش و گرانبها باید تلاش زیادی بکنند. مانند اینکه برای استخراج گوهر از دل کوهها، نیاز به کار و زحمت فراوان است. هر فردی که به دنبال به دست آوردن گنجینهای از دانش یا ثروت باشد، باید تلاش و کوشش کند.
هوش مصنوعی: تو خوشحال زندگی کن و از زندگیات لذت ببر، زیرا کسی که دیدگاه منفی دارد، همیشه در آرزوی نان خواهد بود.
هوش مصنوعی: در مدتهای طولانی در سرزمین خوشبختی و شادی زندگی کن، حتی با وجود سختیها و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید.
هوش مصنوعی: از سرنوشت خوش تو، تا همیشه، هر زمان که شادی تازهای به تو برسد، بشارت و نیازی برای تو دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.