گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را

سوزم به آه آتشین نه پرده افلاک را

خواهی چو قتل ای کج کله حاجت به تیغت نیست وه

این بس که بشکستی بته طرف کلاه چاک را

افتد به مردم صد خطر گوید ملایک الحذر

هر سو که سازی جلوه گر آن قامت چالاک را

با هر کس ای سیمین بدن منمای روی خویشتن

باید چو چشم پاک من ز انسان جمال پاک را

ساقی ز بیداد جهان صد غم بدل دارم نهان

جامی بدار و وارهان زانها من غمناک را

باید که مستی فن کنی دیر مغان مسکن کنی

گر بایدت روشن کنی آئینه ادراک را

فانی در این دیر الم چون مهلکت شد زهر غم

چون مرشد جان بخش دم زو نوش کن تریاک را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

ای باد، برقع برفگن آن روی آتشناک را

وی دیده گر صفرا کنم آبی بزن این خاک را

ای دیده کز تیغ ستم ریزی همی خون دمبدم

یا جان من بستان ز غم، یا جان ده این غمناک را

ریزی تو خون برآستان، شویم من از اشک روان

[...]

حزین لاهیجی

دعوی‌ست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را

سگ می‌خورد دایم نجس، آن آب‌های پاک را

مشاطهٔ گلشن منم، با این خمارآلودگی

چشمم حنابندی کند، از اشک دست تاک را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه