وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا
گل جدا آتش من نیز کند خار جدا
از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
چه فراق است که جانان چو جدا گشت ز من
دل ز جان گشت جدا جان ز تن زار جدا
آن پری پیکر ازین خسته جدایی طلبد
همچو جان کو شود از پیکر بیمار جدا
در و دیوار ز هم گشت جدا بس که زدم
سر جدا بر در آن کوی و به دیوار جدا
ساقیا داروی بیهوشیم افکن در می
که نباید به دلم هوش ز دلدار جدا
فانیا جام فنا نوش درین دیر اگر
بیخودی خواهی از آن دلبر خمار جدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به موضوع جدایی و تاثیر آن بر دل و جان خود میپردازد. او از زیبایی یار و درد جدایی شکایت میکند و میخواهد که دردی که از فراق دارد، با می و نوشیدن دوا گردد. شاعر از گریه و دلتنگی خود در برابر این جدایی میگوید و به احساس عمیق خود نسبت به یار پرداخته، احساس میکند که جدایی او را از جانش نیز جدا کرده است. در نهایت، او به دنبال فراموشی درد جدایی است و از ساقی میخواهد که به او نوشیدنی افشانی کند تا بتواند از این وضعیت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: اوه، در زمان گلهای خوشبو، چهره زیبای محبوبم از من جداست و این جدایی همچون خارهایی است که آتش درونم را نیز میسوزاند.
هوش مصنوعی: از جدا شدن من و محبوبم، ابرها تحت تأثیر بهار من به حالت غمگینی در آمدهاند. ابرها در حال گریه کردن هستند چرا که من و یارم از هم دوریم.
هوش مصنوعی: فراقی وجود دارد که وقتی محبوب از من دور میشود، دل از جان جدا میشود و جان نیز از بدن به شدت رنج میبرد و جدا میگردد.
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا از این جدایی دلشکسته است، همچون جان که از بدن بیمار جدا میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر تکرار آمد و رفت و زدن به در و دیوار، احساس میکنم که همه چیز از هم جدا شده است. من آنقدر به در و دیوار آن مکان نزدیک شدم که گویی دیگر هیچ ارتباطی بین آنها نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دارویی بده تا در می بیفکنم، زیرا نباید که دل من از محبوب جدا باشد و هوش خود را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: گرمی و طراوت دنیا را از دست بده و وقتی به عشق و محبت واقعی رسیدی، دل از نشانههای ظاهری و زودگذر این دنیا جدا کن. اگر به دنبال رسیدن به حالتی از بیخودی و شگفتی هستی، باید از زیباییهای فانی و زودگذر هم فاصله بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
[...]
عید پیوسته به نوروز و من از یار جدا
دل جدا گریه کند دیده خونبار جدا
خار خارست من دل شده را در سینه
تا فتادم به جهان زان گل رخسار جدا
زاهد شهر اگر می نخورد باکی نیست
[...]
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا میشود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.