گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

چون عکس روی مغبچه خواهم تماشا بنگرم

آیم درون دیر در مرآت صهبا بنگرم

زانسان درون چشم و دل جا کرده آن شوخ چگل

کو رو نماید متصل خواهم چو هر جا بنگرم

ابرو و رخسار تو وه در چشم دل ناکرده ره

نی سر نهم در قبله گه نی در مصلا بنگرم

مه بینم اندر آسمان گل بنگرم در بوستان

هر دم چو نتوانم که آن رخسار زیبا بنگرم

ز اندیشه دنیا مگو می در قدح ریز از سبو

آن جام جم ده تا درو اوضاع دنیا بنگرم

چو رو نمود آن مه جبین ای دل مگو در وی ببین

فرصت کجا یابم چنین یک لحظه تا جا بنگرم

فانی کجا باشد روا در خدمت اهل فنا

گر مانده نقد وقت را در حال فردا بنگرم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا بنگرم

جایی که روزی دیده ام رو آرم آنجا بنگرم

گه گریه پوشد چشم و گه بیخود شوم، چون در رسد

ممکن نگردد هیچ گه کان روی زیبا بنگرم

آتش بتر گیرد به دل، هر چند بر یاد رخش

[...]

جامی

بیخود فتم هرجا روان آن قد رعنا بنگرم

چون بگذرد خیزم نشان بر خاک ازان پا بنگرم

زانجا که روزی دیدمش باشم گریزان چون کنم

بی او نباشد طاقتم کانجا روم جا بنگرم

از دیدن او چون مرا مانع شود دیوار و در

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه