گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

هردم رسد به دل چو ز عالم غمی دگر

غم نیست چون ز من بودت عالمی دگر

دارد گدای میکده از باده قدح

آیینه سکندر و جام جمی دگر

گویم به نزد پیر مغان جور مغبچه

چون نیستم به دیر جز او محرمی دگر

نابود شد دلم ز غم هجر کاش حق

بخشد نشاط وصل و دل خرمی دگر

این دم غنیمت است برآنکس که نبودش

غیر از حریف مشفق و می همدمی دگر

فانی ز سیل اشک تو غمخانه سپهر

خم یافت آنچنان که فتد از نمی دگر