تا خرقه و سجاده ام افتد در می چند
خواهم طرف میکده رفتن قدمی چند
درکش قدحی چند و فلک را عدم انگار
در خاطرت از دور چو بینی المی چند
در گلشن دوران همه در دور قدح کن
چون نرگس آزاده چویابی درمی چند
پروانه و بلبل به کجایند که گویم
از فرقت آن شمع گلندام غمی چند
همدم به جز از باده مسازید حریفان
از عمر گرانمایه چو باقیست دمی چند
حال دل عشاق جگر خوار چه پرسی؟
در میکده با عشق و جنون متهمی چند
ای پیر مغان فانی مفلس چو برت شد
دیدی کمی ای چند و نمودی کرمی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند
از قافلهٔ اشک فراتر قدمی چند
حیف است تن و جان شود از وصل حجابت
تا کی به میان فاصله بینی عدمی چند؟
غم می دهد از هر طرفی عرض، سپاهی
[...]
دانی چه بود عمر گران مایه دمی چند
این عیش و نشاطش به حقیقت المی چند
ای آن که تو را نیست یقین قصه دوزخ
از کوی خرابات برون نه قدمی چند
شعرم همه گنج گهر اما بر خوبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.