تا گدایی در میکده آیین منست
رخنهها از مژه مغبچه در دین منست
زان دم از یاری می میزنم ای شیخ که او
همدم فیضرسان دل غمگین منست
تا که در دیر شدم جرعه کش پیر مغان
در حرم طنطنه حشمت و تمکین منست
آن دهم بیتو چنانست که سودی نکند
گر همه جنت و حور از پی تسکین منست
یک دم خوش به وصال تو زدم گردش چرخ
وه که صد تیغ بلا آخته در کین منست
تا که در میکده وصف لب لعلت کردم
ورد رندان جهان نکته شیرین منست
زان وزین بگذر و در راه قدم زن فانی
نیست آیین فنا آن منست این منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و محبت به محبوبش سخن میگوید و میگوید که گدایی در میکده (محل عشق) آیین اوست. او به زیبایی محبوب و تأثیر آن بر دل غمگینش اشاره میکند و میگوید که در کنار پیر مغان (مردان عرفان) خوشحال بوده و در حرم قدرت و شکوه شناخته شده است. شاعر بیان میکند که بدون محبوبش هیچ چیز برایش ارزشی ندارد، حتی اگر تمام بهشت و حور هم در دسترسش باشد. او از درد و رنجهای ناشی از فراق سخن میگوید و وصف لبهای محبوب را برای رندان نقل میکند. در نهایت، او از گذر از دنیا سخن میگوید و بر فنا و ناچیز بودن زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: در میکده، من به گدایی مشغولم و این ویژگی به من نسبت داده شده است. ضعفها و نقصهایم از طرف معشوق به من منتقل شده و بر دین و عقیدهام تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: از آن لحظهای که با یاری مشروب میزنم، ای شیخ، زیرا او نیز همراه و همدمی است که دل غمگین من را سیراب میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که به میخانه وارد شدم و از شرابخواری پیر مغان بهرهمند شدم، در این مکان بزرگ و با شکوه، دیگر نشانهای از قدرت و مقام خود نداشتم.
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی برایم هیچ فایدهای ندارد، حتی اگر تمامی نعمتها و زیباییهای بهشت برای آرامش من تلاش کنند.
هوش مصنوعی: یک لحظه خوشی به وصل تو را تجربه کردم، اما افسوس که چرخ روزگار به من ضربه میزند و دشمنیها با تیغهای تیز در کمین من است.
هوش مصنوعی: وقتی در میکده درباره لبهای قرمز زیبا تو صحبت کردم، دوستانم در دنیا به یاد من میافتند و آن را نکتهای خوشایند میدانند.
هوش مصنوعی: از آنچه که سنگین و سخت است بگذر و در راه پیش برو. فنا و نیستی وجود ندارد؛ آنچه که میماند، من حقیقی است و نه من دنیوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کافر عشقم و سودای بتان دین منست
خاک بتخانه شدن شیوه و آیین منست
اثر نعل سم رخش تو و پای سگت
در شب تیره هجران مه و پروین منست
چون ز میخانه برون آیم و هشیار شوم
[...]
کار من مهر تو و پیشه تو کین منست
کین من رسم تو و مهر تو آئین منست
تا مرا هست وفا پیشه، ترا هست جفا
تا ترا هست جفا کیش، وفا دین منست
شادی من غم و اندوه دل خرم تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.