کی کشم در چشم و کی بوسم به کام
خاک درگاه شهنشاه انام
کی بود گوئی که بینم بر مراد
شاه را دلشاد و گردم شاد کام
از قبول شاه کی باشد مرا
سعی استظهار و حسن اهتمام
کار بختم را که رفت از قاعده
رحمت خسرو کی آرد با نظام
ماه بختم کی برون آید ز میغ
صید بختم کی رها گردد ز دام
از لهیب آن گنه بر جان من
روز روشن گشت چون شام ظلام
سرو عیشم خفته گشت از باد برد
ماه امیدم بماند اندر غمام
اختر کامم فتاد اندر هبوط
واختر بد کرد در حالم مقام
بیش کز تف دل و سوز جگر
شد طعامم طعم آتش چون نعام
گر بدی کردم کشید از جان من
اتفاق طالع بد انتقام
طبع پیری عکس طبع هر کسی
با خرد ناجنس و با جانها قهام
راه غم سوی دلم سهل الالم
راه من سوی طرب صعب المرام
گر مرا خوان مانده بودی در عروق
چون عرق خونم گشادی از مسام
ای عجب گردون به عزم کشتنم
زود صعب آهیخت شمشیر از نیام
چرخ چون بر کشتنم بفشرد پای
مهربان بخت از برم برداشت گام
آری ار گل بوی بدهد بی خلاف
صاحب سرسام را گیرد زکام
مقصد امید بس دور است و هست
مرکب اقبال من لاغر جمام
مرده بودم وز همه اعضای من
استخوانها بود پیدا همچو لام
لطف شروانشاه جانم بازد داد
رغم آن کو گفت من یحیی العظام
گر مکافاتم به حق کردی فلک
صبح عمرم متصل گشتی به شام
بر تنم گشتی عقوبت مستزاد
در دلم ماندی ندامت مستدام
چون توانم گفت شکر لطف شاه
کانتظام عمر بادش بر دوام
هم نه در خورد خطا آمد خطاب
هم نه بر حسب ملال آمد ملام
خسرو غازی ملک تاج الملوک
شاه خورشید افسر کیوان حسام
شه منوچهر فریدون کز شرف
شد سپهرش چاکر و گردون غلام
آن جهانداری که این توسن جهان
از ریاضت کردن او گشت رام
بر سریر چرخ و هفت اختر بقدر
پنج نوبت کوفت از شش حرف نام
چرخ توسن چون رمیدن ساز کرد
گشت اقبالش ورا بر سر لگام
عاید از رأیش رسوم افتخار
حاصل از جودش وجود احتشام
ای به اعجاز تو دین را اعتماد
وی به اقبال تو جان را اعتصام
گر رزم و بزم دیدندی تو را
سام با شمشیر و جم با رصل و جام
جان فشاندی بر سر رطل تو جم
بوسه دادی بر سم اسب تو سام
از قدر صد قاصد از تو یک رسول
از قضا صد نامه از تو یک پیام
هر کجا گیرد معسکر دولتت
باشد از نصرت خیام اندر خیام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به احساساتی عمیق و نگرانیهای خود درباره زندگی و سرنوشت میپردازد. او از عشق و شوق به شاه سخن میگوید و آرزو دارد که خوشنودی شاه را جلب کند. شاعر به دشواریهایی که در مسیر زندگیاش با آنها مواجه است اشاره میکند و از عدم موفقیت خود و تأثیرات منفی سرنوشت بر زندگیاش میحسد. او همچنین به امید و آرزوهایی که از دست رفتهاند و مشکلاتی که بر او بار شده است، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به نعمتهایی که به او داده شده و قدردانیاش از شاه اشاره میکند و دعا میکند که عمرش طولانی و خوشبخت باشد. این شعر به وضوح نشاندهنده کنشها و احساسات انسانی است که در جستجوی خوشبختی و رضایت در زندگی هستند.
هوش مصنوعی: من چه زمانی میتوانم در چشمان او نگاه کنم و چه زمانی میتوانم به خاک درگاه بزرگترین پادشاه عالم بوسه بزنم؟
هوش مصنوعی: کیست که بگوید، وقتی بیند شاه را خوشحال و راضی، دلش شاد میشود و او نیز شادکام میگردد؟
هوش مصنوعی: از اینکه توجه شاه را جلب کنم و اهمیتش را به خود معطوف کنم، تلاشی نمیکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر این که شانس من از مسیر طبیعیاش خارج شده، دیگر هیچکس نمیتواند به کمک من بیاید.
هوش مصنوعی: سرنوشت من چه زمانی روشن میشود و از غبار پنهان بیرون میآید؟ و کی من از چنگال تقدیر رهایی مییابم؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عذاب و عواقب گناه، مانند آتش سوزانی است که تاریکی و ناامیدی به همراه دارد. در واقع، شخص از شدت رنجی که به خاطر گناهش متحمل میشود، احساس میکند که روزش تبدیل به شب تیره و تار شده است. به عبارت دیگر، آن گناه عمیقاً بر روی زندگی و روح او تأثیر گذاشته و باعث شده است که حس آرامش و روشنی از او گرفته شود.
هوش مصنوعی: به دلیل وزش باد، لذت زندگیام از بین رفته و امیدم به روشنایی آینده در زیر ابرهای غم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: ستاره شانس من به زمین افتاد و ستاره دیگری در حال بدی به اوضاع من دامن زد.
هوش مصنوعی: بیش از آن که دل من از درد و سوز دچار گردد، غذای من طعمی شبیه آتش میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی مرتکب شدم، بدی تقدیر به من ضربه خواهد زد و انتقام خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: طبیعت پیری با طبیعت هر فردی که فکر ناپاکی دارد و با روحهای ضعیف در تضاد است.
هوش مصنوعی: راه غم آسان و بیدرد به دل من میرسد، اما مسیر شادی و خوشی برای من دشوار و غیرقابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: اگر تو مرا همچون عرق در رگهایت نگه میداشتی، مثل عرق خونم، از منافذ وجودم جاری میشدی.
هوش مصنوعی: عجب است که آسمان با تصمیمی جدی برای کشتن من، به سرعت شمشیرش را از نیام بیرون آورد.
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر با فشار خویش مرا زیر پا گذاشت، بخت خوب و مهربانم را از من دور کرد.
هوش مصنوعی: اگر گلی عطر خوشی بیافشاند، بدون شک کسی که دچار جنون است نیز دچار سرماخوردگی میشود.
هوش مصنوعی: هدف من از امید بسیار دور است و وسیلهی رسیدن به آن هم وضعیت خوبی ندارد و ضعیف است.
هوش مصنوعی: من از دنیا رفته بودم و تنها استخوانهایم باقی مانده بود، مانند یک چوب خشک و بیجان.
هوش مصنوعی: شروانشاه با مهربانی روح مرا دوباره زنده کرد، با این حال او که میگفت من یحیی العظام، به خاطر گذشتهاش قابل ستایش نیست.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به حق و justice مجازاتم کند، صبح عمرم به شب متصل میشود.
هوش مصنوعی: عذاب و مجازات بر من چیره شد و در دل من، حسرت و پشیمانی همیشگی باقی ماند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم سپاسگزاری کنم از لطفی که شاه دارد؟ امیدوارم عمر او همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: نه در غذا خوردن اشتباهی پیش آمد و نه به خاطر بیحوصلگی ملامتی صورت گرفت.
هوش مصنوعی: خسرو غازی، پادشاه سلطنت و فرمانروایی، که همچون خورشید درخشان و برتر از همه، تاجی بر سر دارد و به عنوان نگهبانی قدرتمند شناخته میشود.
هوش مصنوعی: منوچهر، پادشاهی از نسل فریدون، به حدی عظمت و شرافت دارد که آسمان برای او خدمتگزار و زمین به او متعلق است.
هوش مصنوعی: آن کسی که با تلاش و زحمت بسیار، توانسته این دنیای گسترده را به نظم بیاورد و در کنترل خود درآورد.
هوش مصنوعی: بر بالای آسمان و ستارههای هفتگانه، به اندازه پنج بار از شش حرف نام ضربه وارد شده است.
هوش مصنوعی: پیشرفت و خوشاقبالی او به همان اندازهای است که اسبش با چالاکی میدود و به جلو میرود.
هوش مصنوعی: انسان با دانایی و بزرگی، از فکر و اندیشهاش به افتخار و عظمت میرسد و همچنین با بخشندگی و نیکوکاریاش، شان و مقام والایی کسب میکند.
هوش مصنوعی: ای که با معجزههای خود دین را به اطمینان رساندهای و جانها به حمایت تو پناه آوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر سام تو را در میدان جنگ و جم در محفل شادی میدیدند، با شمشیر و در حال خوشگذرانی، حیران و شگفت زده میشدند.
هوش مصنوعی: تو جان خود را در راه عشق قربانی کردی و با محبت به درگاه کسی که برایت عزیز است، بوسه زدی.
هوش مصنوعی: از میان صد قاصدی که برایت فرستادهاند، تنها یک نفر به عنوان پیامآور شناخته میشود و از میان صد نامهای که به تو رسیده، فقط یکی پیام حقیقی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: هر کجا که نیروی دولت تو مستقر شود، از حمایت و یاری خیام در آنجا خبری خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام
دوش تا هنگام صبح از وقت شام
برکف دستم ز فکرت بود جام
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ
چون شه رومی فروشد سوی شام
همچو دو فرزند نوحاند ای عجب
[...]
ای گرفته عالم از عدلت نظام
ای نظام ابن النظام ابن النظام
ملک اقبال تو ملک لایزال
بخت بیدار تو حی لاینام
روی تقدیر از شکوهت در حجاب
[...]
مرد چون بشنید آن پاسخ تمام
گفت بر ما شد ترا کشتن حرام
بشامل عدله فی الارض ترعی
مع الاسد السوائم فی المسام
ولا تعدوا الذئاب علی نعاج
ولا تهوی البزاه الی حمام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.