صاحبدلان بگوئید آن شوخ دلربا را
کز حال دل بپرسد عشاق بی نوا را
ز آئینهٔ رخ دوست نور ازل هویداست
زین جلوه میتوان دید دیدار آشنا را
روشندلان عشقیم کائینهٔ دل ما
از رشک میگدازد جام جهان نما را
روز سیاه ما را امید روشنی نیست
تا دیده ام سیهمست آن چشم سرمهسا را
شد غنچهٔ دل من چون شاخ گل شکفته
چون باز دیدم از دور آن روی دلگشا را
آنکس که دیده باشد بی پرده روی لیلی
کی میکند ملامت مجنون مبتلا را
با نغمه های دلکش اشراق نغمه سنج است
آری ز عشق گلشن بلبل کشد نوا را



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بیتو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب! قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا! یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.