گنجور

 
اشراق بیرجندی

صاحبدلان بگوئید آن شوخ دلربا را

کز حال دل بپرسد عشاق بی نوا را

ز آئینهٔ رخ دوست نور ازل هویداست

زین جلوه میتوان دید دیدار آشنا را

روشندلان عشقیم کائینهٔ دل ما

از رشک میگدازد جام جهان نما را

روز سیاه ما را امید روشنی نیست

تا دیده ام سیه‌مست آن چشم سرمه‌سا را

شد غنچهٔ دل من چون شاخ گل شکفته

چون باز دیدم از دور آن روی دلگشا را

آنکس که دیده باشد بی پرده روی لیلی

کی میکند ملامت مجنون مبتلا را

با نغمه های دلکش اشراق نغمه سنج است

آری ز عشق گلشن بلبل کشد نوا را

 
 
 
گنجور در توییتر
مولانا

با آن که می‌رسانی، آن بادهٔ بقا را

بی‌تو نمی‌گوارد، این جام باده ما را

مطرب! قدح رها کن، زین گونه ناله‌ها کن

جانا! یکی بها کن، آن جنس بی‌بها را

آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را

[...]

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

[...]

همام تبریزی

با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را

گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان

بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی

[...]

حکیم نزاری

دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد

شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا

یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را

غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی

تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را

جولان کند سمندش چون سم او ببوسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه