ای شده چشم جان من به تو باز
از تو در دل نیاز و در جان آز
شب اندوه من نگردد روز
تا نبینم جمال روی تو باز
تو ز فارغی و ما داریم
بر درت سر بر آستان نیاز
در دلم آرزوی عشق تو را
نیست انجام، اگر بود آغاز
مرغ جانم ز آشیانهٔ تن
جز به کویت کجا کند پرواز؟
بیش ازینم ز خویش دور مدار
تا نگردد دریده پردهٔ راز
آخر، ای آفتاب جان افروز
سایهای بر من ضعیف انداز
از تو ما را گذر نخواهد بود
گر اهانت کنی وگر اعزاز
در غمت هر نفس عراقی را
با خیالت حکایتی است دراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و آرزوی وصال معشوق میپردازد. او با چشم انتظار بودن به معشوق، درد و اندوهش را بیان میکند و تأکید میکند که تا زمانی که معشوق را نبیند، روزش شب خواهد ماند. شاعر به نیاز و آرزوهایش اشاره میکند و از دوری معشوق احساس ناامیدی میکند. او به پرواز مرغ جانش به سوی معشوق اشاره دارد و میخواهد که هرگز از او دور نماند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که سایهای بر او بیفکند تا در غم عشقش تسکینی بیابد.
هوش مصنوعی: ای چشم و دل من به تو خیره شدهاند، از تو در دل خویش درخواست دارم و در جانم آرزویی دارم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جمال روی تو را نبینم، شبهای اندوه من به روز تبدیل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تو در آرامش هستی و ما در درگاه تو با نیاز و درخواست حضوریافتهایم.
هوش مصنوعی: در دلم آرزویی از عشق تو وجود ندارد، اگر هم باشد، فقط شروع است و پایان ندارد.
هوش مصنوعی: پرندهی روح من از خانهی جسم خود جز به سوی تو چگونه میتواند پرواز کند؟
هوش مصنوعی: از این بیشتر از خودت فاصله نگیر، چون ممکن است پردهی رازها پاره شود.
هوش مصنوعی: در نهایت، ای خورشید درخشان، لطفاً بر من که ضعیف هستم سایهای بیفکن.
هوش مصنوعی: هرچند که ما به تو وابستهایم، اما اگر به ما بیاحترامی کنی یا بر ما اعتبار نگذاری، از تو دور خواهیم شد.
هوش مصنوعی: در اندوه تو، هر لحظه، برای عراقی، خیالت داستانی طولانی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟
هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
[...]
سرو ساقی وماه رود نواز
پرده بر بسته در ره شهناز
زخمه رودزن نه پست ونه تیز
زلف ساقی نه کوته ونه دراز
مجلس خوب خسروانی وار
[...]
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه بآخر بمرد باید باز؟
هم بچنبر گذار خواهد بود
این رسن را اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدّت زی
[...]
ای تو را آروزی نعمت و ناز
آز کرده عنان اسپ نیاز
عمرت از تو گریزد از پس آز
تو همی تاز در نشیب و فراز
بر در بخت بد فرود آید
[...]
چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
از فراز آمدی سبک به نشیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.