گنجور

 
عراقی

ای راحت روح هر شکسته

بخشای به لطف بر شکسته

بر جان من شکسته رحم آر

کاشکسته‌ترم ز هر شکسته

پیوسته ز غم شکسته بودم

این لحظه شدم بتر شکسته

ای بار غمت شکسته پشتم

تو رخ ز شکسته برشکسته

بر سنگ مزن تو سینهٔ ما

بی‌قدر شود گهر شکسته

ای تیر غمت رسیده بر دل

پیکان تو در جگر شکسته

بی لطف تو کی درست گردد؟

جانا دل من به سر شکسته

آمد به درت ندیده رویت

زان شد دل من مگر شکسته

در کوی تو جان سپرد دگر بار

آن مرغک بال و پر شکسته

دل بندهٔ توست در همه حال

گر غمزده است و گر شکسته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجیرالدین بیلقانی

شاها! تویی آنکه از دل تست

آوازه ماه و خور شکسته

صد بار کف چو آفتابت

بر ابر بهار بر شکسته

بر چهره ملک دست فتحت

[...]

نظامی

می‌بود چو مراغ پر شکسته

زان ضربه که خورد سرشکسته

امیرخسرو دهلوی

ای آمده جان هر شکسته

می ده ز شکسته بر شکسته

نشکسته ام از تو هیچ عهدی؟

ای عهد ببسته بر شکسته!

کم کرده درست هیچ عاشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه