گنجور

 
عراقی

کردم گذری به میکده دوش

سبحه به کف و سجاده بر دوش

پیری به در آمد از خرابات

کین جا نخرند زرق، مفروش

تسبیح بده، پیاله بستان

خرقه بنه و پلاس درپوش

در صومعه بیهده چه باشی؟

در میکده رو، شراب می‌نوش

گر یاد کنی جمال ساقی

جان و دل و دین کنی فراموش

ور بینی عکس روش در جام

بی‌باده شوی خراب و مدهوش

خواهی که بیابی این چنین کام

در ترک مراد خویشتن کوش

چون ترک مراد خویش گیری

گیری همه آرزو در آغوش

گر ساقی عشق‌از خم درد

دردی دهدت، مخواه سر جوش

تو کار بدو گذار و خوش باش

گر زهر تو را دهد بکن نوش

چون راست نمی‌شود، عراقی،

این کار به گفت و گوی، خاموش!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

[...]

سنایی

در عشق تو ای نگار خاموش

بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم

تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

آن خط دمیده بر بناگوش

ماه است ز شب شده زره پوش

درد دل عاشقان بی صبر

رنج تن بی دلان مدهوش

ای روز به روز فتنه باتو

[...]

عطار

ترسا بچهٔ شکر لبم دوش

صد حلقهٔ زلف در بناگوش

صد پیر قوی به حلقه می‌داشت

زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش

آمد بر ِمن شراب در دست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه