آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
روز آخر نظرم بر رخ جانان آید
یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند
این همه سنگ محن بر سر ما زان آید
تا بود گوی دلم در خم چوگان هوس
کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟
یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان
لاجرم سینهٔ من کلبهٔ احزان آید
بلبلآسا همه شب تا به سحر ناله زنم
بو که بویی به مشامم ز گلستان آید
او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن
تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید
به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب!
که نه هر خار و خسی لایق بستان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی ناامیدی و آرزوی رسیدن به یک پایان خوش برای دردها و رنجهای عاشقانه است. شاعر به دورانی از انتظار و سرگردانی در زندگی اشاره میکند و به این امید است که روزی بختش تغییر کند و به وصال محبوبش برسد. او همچنین در وصف نگرانیها و دشواریهایی که در مسیر عشق با آنها مواجه است، به مصیبتها و احساس فقدان اشاره میکند. در نهایت، سخن از دست یابی به آرامش و سعادت میکند که تنها به خواست تقدیر بستگی دارد.
هوش مصنوعی: سرانجام این شب تاریک جدایی تمام خواهد شد و در نهایت، درد من هم به مرحله درمان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چند بار باید مثل زمین دور خود بچرخم و در این دنیای پر از حیرت و سرگشتگی باشم؟ بالاخره این دورانی که میگذرانم نیز روزی به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در نهایت، امید دارم که بخت من بیدار شود و در آخرین لحظه، چهره محبوبم را ببینم.
هوش مصنوعی: من از صحبت آن دوست بهرهمند شدم، اما نمیدانم چرا در این مدت، این همه سختی و مشکلات بر سر ما آوار شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تمایل و آرزوی من در دنیای پرشور و هیجان زندگی وجود دارد، هدف من به سراغم نمیآید و نمیتواند به دستم برسد.
هوش مصنوعی: هرچند که نتوانم یوسف گمشده را پیدا کنم، اما در این دنیا به ناچار دل من پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: من مانند دلنوازترین پرنده، تمام شب تا سپیدهدم نغمه سرایی میکنم تا بویی از گلستان به مشامم برسد.
هوش مصنوعی: او چه چیز میخواهد؟ چرا که با کشور خود میآید، اما تا زمانی که از درگاه سرنوشت چه دستوری صادر شود، معلوم نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی به عراق نرسد، چه شگفتی دارد! چرا که نه هر کسی شایسته ورود به باغ بستان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را دانهٔ نار تو به دندان آید
هر دم از چشمهٔ خضرش مدد جان آید
کو سکندر که لب چشمهٔ حیوان دیدم
تا به عهد تو سوی چشمهٔ حیوان آید
عقل سرکش چو ببیند لب و دندان تو را
[...]
یا رب، این بوی خوش ز گلستان آید؟
یا ز باغ ارم و روضهٔ رضوان آید
یا صبا بوی سر زلف نگاری آورد
یا خود این بوی ز خاک خوش کمجان آید
یا شمال از دم عیسی نفسی بویی یافت
[...]
وقت آنست که بلبل به گلستان آید
هر که عاشق بود از خانه به بستان آید
غنچه در پوست نگنجد ز نشاط می و رود
تا که از طرف گلستان به شبستان آید
راستی گل به وفا یار مرا می ماند
[...]
ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید
وز لبت در دهنم چشمه حیوان آید
روی خوب تو گر اسلام کند بروی عرض
همچو دین بت شکند کفر ومسلمان آید
گر رخ خویش بعشاق نمایی یک شب
[...]
گر بتحریر ستم نامه هجران آید
خامه ام پیشتر از نامه بپایان آید
بسکه در راه طلب سستی ازو می بیند
جرس از همرهی ناله با فغان آید
از بد و نیک جهان خرم و غمگین نشوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.