گذر کن از ره لطف ای نسیم باد شمال
بخاک درگه نوئین شهنشان کرتای
امیر عالم عادل که غیر او نرسید
ز خسروان جهان کس درین سپنج سرای
به بی نظیری عنقا و همت شهباز
بدلفریبی طاوس و فرخی همای
ز رهبری سعادت همانزمان که رسی
بدان خجسته جناب ای نسیم روح افزای
نخست بوسه ده آن آستان عالی را
بس آنکه از در تقریر اشتیاق درای
نیاز ابن یمین عرضه کن بشرط ادب
بگوی کای مه و مهرت خجل ز روی و زرای
تو آفتابی و من ذره هوا دارت
چو آفتاب سوی ذره التفات نمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از نسیم باد شمال میخواهد که به درگاه پادشاهی عادل و بزرگوار برود. او این پادشاه را بینظیر میداند و او را برتر از دیگر پادشاهان معرفی میکند. شاعر با ستایش از صفات پادشاه، از نسیم میخواهد که نخست بوسهای به آستان او بیفشاند و سپس احساس نیاز و اشتیاق خود را به ساحت پادشاه ارائه دهد. او خود را چون ذرهای در مقابل آفتاب پادشاه میبیند و از او میخواهد تا به او التفات کند.
هوش مصنوعی: ای نسیم باد شمال، با لطف خود از کنار بگذر و به خاک درگاه شاه نوئین، یعنی نیکو و بزرگ، سری بزن.
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل، که هیچ کس دیگر از شاهان جهان به جایگاه و مقام او نمیرسد، در این دنیای پر از مشکلات و چالشها قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجوداتی است که در زیبایی و عظمت بینظیرند. عنقا به عنوان پرندهای افسانهای یاد شده که نماد نادرستی و زیبایی است. شهباز به عنوان پرندهای با اراده و قدرت معرفی میشود. طاوس با ظاهری جذاب و دلفریب و همای که نشان از خوشرویی و تندپروازی دارد، همگی نمایانگر موجوداتی هستند که در دنیای خود، ویژگیهایی خاص و برجسته دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که به رهبری و سعادت میرسی، ای نسیم خوشایند، خوشآمدی و خوشبختی را به ارمغان میآوری.
هوش مصنوعی: اولین کاری که باید انجام دهی، بوسیدن آن درگاه بلندمرتبه است، زیرا آن دروازه خود گویای عشق و اشتیاق توست.
هوش مصنوعی: بهخوبی و با احترام، درخواست خود را مطرح کن و بگو ای ماه و محبوب من، آیا به خاطر زیبایی و وقار من شرمنده هستی؟
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و من مثل ذرهای در آسمان هستم. برای من به سادگی یک نگاهی بینداز و توجهی به من کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شدهست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای
مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست
بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای
بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق
[...]
همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
[...]
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
[...]
به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم
نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای
دو پای دارم چار دگر بباید از آنک
به هفت کشور نتوان رسید بیشش پای
چنان زندگانی کن ای نیک رای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.