پیام داد به کس کیر اژدها پیکر
که ای کشیده به عمر دراز آزارم
تویی که جز در تو کهف خود نمیدانم
در آن زمان که به سختی همیرسد کارم
جواب دادش و گفتا چه سختدل یاری
بیا که جز تو کسی نیست مونس غارم
ولی تمامت عضوم خدای سنگ کناد
به غیر باد گر از عشق تو به کف دارم
فرو چکد سبکت آب شرم از دیده
گر آنچه در پس من کردهای به پیش آرم
هوای من به پس پشت اگر چه افکندی
هنوز من حق صحبت ز یاد نگذارم
ز روزگار وصالت چو یاد میآرم
هزار قطرهٔ خونین ز دیده میبارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به محبوب خود پیام میفرستد و از درد و رنجی که به خاطر او متحمل شده، صحبت میکند. او میگوید که تنها مونسش در زندگی، محبوبش است و از او میخواهد که در کنار او باشد. گوینده به محبت روزهای گذشته اشاره میکند و به یاد آن لحظات، احساساتی چون اشک و حسرت را تجربه میکند. او تاکید میکند که هرچند محبوبش او را تنها گذاشته، همچنان محبت او را فراموش نکرده است و از یادآوری عشقشان دلشکسته میشود.
هوش مصنوعی: پیام به کسی فرستاد که ای کسی که زندگی طولانی داشتهای، ظالم و آزاردهنده من هستی.
هوش مصنوعی: تو تنها پناه منی و در هیچ کس دیگر پناهگاهی نمیبینم، خصوصاً در زمانهایی که کارهایم با دشواری پیش میرود.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد و گفت: چه دلسختی دارم، کسی جز تو نیست که در تنهاییام مرا همراهی کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر عشق تو را در دست داشته باشم، حتی اگر همه وجودم به سنگ تبدیل شود، برای من اهمیتی نخواهد داشت و تنها باد و هوا برایم ارزش خواهد داشت. عشق تو برایم آنقدر ارزشمند است که هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده این بیت را توضیح دهم، میتوانم بگویم: اگر آنچه را در دل من هست به خاطر بیاوری، شرم و آبروی تو باعث میشود که از دیدگانم اشک بریزد.
هوش مصنوعی: با اینکه تو مرا به عقب انداختی و در نظر من اهمیتی نداری، هنوز هم حق گفتوگو را فراموش نمیکنم.
هوش مصنوعی: وقتی به روزهای وصال تو فکر میکنم، هزاران قطره اشک خونین از چشمانم سرازیر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.