آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد
آن زلف بی آرام بین کآرام جانها میبرد
هر صبحدم باد صبا از زلف مشک افشان او
آرد نسیمی سوی ما هوش از دل ما میبرد
بادی که وقت صبحدم از خاک کویش میوزد
حقا که در جانپروری آب مسیحا میبرد
از خواب مستی صبحدم چون سر بر آرد ماه من
خورشید تابان از رخش نور مصفا میبرد
معشوق سیم اندام من در دل ندارد جز جفا
لیکن دل عشاق را اندیشه صد جا میبرد
چشم وی از هر گوشه ئی صد دل بردرد لحظه ئی
چشم بد از وی دور باد الحق که زیبا میبرد
تا کی ببازار غمش نقد روان گردد زیان
زینسان که با زلفش دلم دستی بسودا میبرد
گفتی مرو اندر پی اش کو هست بس نامهربان
ای بیخبر آخر ببین من میروم یا میبرد
گفتم بدو کابن یمین جان تحفه میارد بتو
خندید و گفت از بیخودی قطره بدریا میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جاذبه های معشوق صحبت میکند که دلها را تسخیر و از آرامش دور میکند. معشوق با زلفهایش نسیمهایی به سوی عاشقان میفرستد که هوش و دل آنها را میبرد. با وزش باد صبحگاهی، آرامشی خاص به همراه میآید که دل را زنده میکند. شاعر از آزارهایی که معشوق به دل عاشق وارد میکند میگوید و به او اشاره میکند که حتی در دل جفا دارد، ولی همچنان عاشق اوست. در نهایت، به حسرت و غم ناشی از فراق و نامهربانی معشوق اشاره میکند. شاعر تاکید میکند که تلاشهایش بینتیجه است، چرا که معشوق او را در شور و شوقی عمیق غرق کرده است.
هوش مصنوعی: آن شخص ترکنژاد با زیبایی خود دلهای بسیاری را بیخبر و بیدرد میرباید. آن موهای پریشان او را ببین که چقدر آرامش روحها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: هر صبح، نسیمی معطر از زلفهای مشکی او به سوی ما میوزد که هوش و حواسمان را میبرد.
هوش مصنوعی: بادی که در صبحگاه از خاک آن دیار میوزد، واقعاً روح را نوازش میدهد و مانند آب حیاتبخش مسیحا است.
هوش مصنوعی: وقتی صبح میشود و ماه از خواب بیدار میشود، چهرهاش چون خورشید میدرخشد و نوری پاک و صاف از خود ساطع میکند.
هوش مصنوعی: معشوق من با بدن زیبایش در دل هیچ احساسی جز ظلم و ستم ندارد، اما دل عاشقان را به هزاران جا میبرد و در آرزوهایشان سرگردان میسازد.
هوش مصنوعی: چشم او از هر طرفی دلها را به درد میآورد و هر لحظه خطر چشمچرانی از او دور باشد، زیرا واقعاً زیباست و دلها را میرباید.
هوش مصنوعی: تا کی باید در بازار غمش بمانم و روح خود را به هدر دهم؟ این زیان را فقط به خاطر زیبایی زلفش میپردازم که دلم را به بازی میگیرد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که در پی او نروم، زیرا که او بسیار بیرحم است. اما ای ناآگاه، آخر ببین که آیا من دارم میروم یا او مرا میبرد.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که جانم از طرف راست (یعنی به قند، لذت یا هدایتی) تحفهای برایت میآورد. او با خنده گفت که در بیهوده بودن، یک قطره نمیتواند دریا را تحتتأثیر قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
ترک از خراسان آمدست از پارس یغما میبرد
شیراز مشکین میکند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا میبرد
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان
[...]
دل برد از من دلبری کآرام دلها میبرد
خواب و قرار عاشقان زآن روی زیبا میبرد
جانان بدان زلف سیه حالم پریشان میکند
یوسف بدان روی چو مه هوش از زلیخا میبرد
گفتم که عقل و صبر را در عشق یار خود کنم
[...]
قربان آن غارتگرم کان دل نه تنها می برد
تاراج جان هم می کند، دین هم بیغما می برد
از مردم چشم تو دل زلفت به یغما میبرد
جان دستمزد آن دزد را کز دزد کالا میبرد
ترکی که از ملک دلم طاقت به یغما میبرد
ترک نگاهش یکتنه یغما ز تنها میبرد
از غمزه غارتگرش یرغو به سلطان میبرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.