آبحیاتست یا لبان که تو داری
چشمه نوشست یا دهان که تو داری
در نظرم آفتاب سایه نشین است
زیر کله روی دلستان که تو داری
پسته دهن بسته زان بود که ندارد
چربی و شیرینی زبان که تو داری
مایه سودای ماست شعر سیاهت
در بر نازک چو پرنیان که تو داری
حسن تو گنجیست شایگانی و زلفت
مار سر گنج شایگان که تو داری
با تو چنانم که در میان من و تو
موی نگنجد جز آن میان که تو داری
ابن یمین را چو تیر خاک نشین کرد
از کجی ابروی چون کمان که تو داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمه نوش است این دهان که تو داری
آب حیاتست یا لبان که تو داری
در عجبم کان حدیثهای بزرگت
چون بدر آید از آن دهان که تو داری
از کله بس مشک برسمن که تو پاشی
[...]
دیده ی مور است، یا دهان که تو داری
پاره ی موی است، یا میان که تو داری
جز به سخن های دلفریب نشانی
می نتوان داد از آن، دهان که تو داری
چون تو بمیدان دل سوار بر آئی
[...]
مرکز عیش است آن دهان که تو داری
عمر دوباره است آن لبان که تو داری
از دل یاقوت آه سرد برآرد
این لب لعل گهرفشان که تو داری
خانه صبر مرا به آب رساند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.