گر از روی تو افتد عکس بر آب
شود جانرا مصور چهره در آب
ترا تا دیدم از جمع لطیفان
نیاید هیچ در چشمم مگر آب
ز مهر عارضت چشمم پر آبست
بلی خورشید آرد در نظر آب
شد آب از شرم رویت شمع از آنسان
که تا پایش گرفت از فرق سر آب
مگر وصف لبت در مصر گفتند
که در نی شد ز شرم آن شکر آب
مشو از چشم من دور ار چه باشد
مرا در چشم دائم بر گذر آب
بعهد ترکتاز چشمت ار چه
نماند ابن یمین را در جگر آب
ولی دارد ز فیض هندوی چشم
هنوز از جمله اشیا بیشتر آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تاثیر چهره محبوب بر شاعر میپردازد. شاعر میگوید که اگر تصویری از چهره محبوب در آب بیفتد، جانش پر از آن تصویر خواهد شد. او بیان میکند که وقتی محبوب را میبیند، تنها آب را در چشمش میبیند و چهرهاش همچون خورشید در نظرش تابناک است. آب از شرم زیبایی محبوب به شمعی میماند که تمام وجودش تحت تاثیر اوست. در نهایت، شاعر اظهار میدارد که حتی اگر محبوب از او دور شود، همچنان تصویر او در چشمش باقی خواهد ماند و زیبایی چشمانش بینظیر است.
هوش مصنوعی: اگر از چهرهات تصویری در آب بیفتد، جانم در آن تصویر توصیف خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، از میان تمام زیباییها و لطافتها، چیزی جز اشک در چشمانم نمیآید.
هوش مصنوعی: چشم من از عشق چهرهات پر از اشک است، و واقعاً که نور خورشید در نظر من مانند آب است.
هوش مصنوعی: آب به خاطر شرم روی تو جاری شد، همانطور که شمع زمانی که در برابرش قرار گرفت دست از روشنایی کشید.
هوش مصنوعی: آیا از زیبایی و شیرینی لبت در مصر زبانزد شده که گلهای نی از شرم به سمت آب میروند؟
هوش مصنوعی: از چشمان من دور نشو، هرچند در زندگی همیشه در حال عبوری مانند آب هستی.
هوش مصنوعی: اگر چه چشمان تو دیگر به من نظر نمیکنند، اما با این حال، آب دل ابن یمین (منظور شاعر خود) در دلش جاری است.
هوش مصنوعی: ولی هنوز از بین همه چیزها، چشم هندوی او خاصیت بیشتری دارد و فیض بیشتری به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک نیم دلم کلبچه یک نیم کباب
یک نیمه در آتش و دگر نیمه در آب
مسکین دل من خراب کردی بعذاب
اکنون تو همی خراج خواهی ز خراب
ز آن سوزد چشم تو و زآن ریزد آب
کاندر ابرو بخفته بد مست خراب
ابروی تو محراب بسوزد به عذاب
هر مست که او بخسبد اندر محراب
* چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب
آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب،
گر بر سر خاک من رسد مَخموری،
از بوی شراب من شود مست و خراب.
زان سوزد چشم تو زان ریزد آب
کاندر ابروت خفته بد مست و خراب
ابروی تو محراب و بسوزد به عذاب
هر مست که او بخسبد اندر محراب
ای چشم من از نقش رخت دفتر آب
آورده غمت راز دلم برسر آب
من سوخته ام تو آب داری آری
جان را از فراتش بود و گل بر آب؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.