گنجور

 
ابن یمین

گر از روی تو افتد عکس بر آب

شود جانرا مصور چهره در آب

ترا تا دیدم از جمع لطیفان

نیاید هیچ در چشمم مگر آب

ز مهر عارضت چشمم پر آبست

بلی خورشید آرد در نظر آب

شد آب از شرم رویت شمع از آنسان

که تا پایش گرفت از فرق سر آب

مگر وصف لبت در مصر گفتند

که در نی شد ز شرم آن شکر آب

مشو از چشم من دور ار چه باشد

مرا در چشم دائم بر گذر آب

بعهد ترکتاز چشمت ار چه

نماند ابن یمین را در جگر آب

ولی دارد ز فیض هندوی چشم

هنوز از جمله اشیا بیشتر آب

 
 
 
قطران تبریزی

یک نیم دلم کلبچه یک نیم کباب

یک نیمه در آتش و دگر نیمه در آب

مسکین دل من خراب کردی بعذاب

اکنون تو همی خراج خواهی ز خراب

مسعود سعد سلمان

ز آن سوزد چشم تو و زآن ریزد آب

کاندر ابرو بخفته بد مست خراب

ابروی تو محراب بسوزد به عذاب

هر مست که او بخسبد اندر محراب

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
خیام

* چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب

آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب،

گر بر سر خاک من رسد مَخموری،

از بوی شراب من شود مست و خراب.

سنایی

زان سوزد چشم تو زان ریزد آب

کاندر ابروت خفته بد مست و خراب

ابروی تو محراب و بسوزد به عذاب

هر مست که او بخسبد اندر محراب

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سید حسن غزنوی

ای چشم من از نقش رخت دفتر آب

آورده غمت راز دلم برسر آب

من سوخته ام تو آب داری آری

جان را از فراتش بود و گل بر آب؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه