دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار
دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست
آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار
در دوم ایوان دبیری بود کافشاندی ز کلک
گوهر شهوار بر اوراق سیم از بحر قار
در سیم منزل نشسته حور منظر مطربی
در میان اهل عشرت ارغنونی بر کنار
در چهارم تخت دیدم خسروی فیروز بخت
پادشاهی کامران و شهریاری کامکار
در صف پنجم رسیدم پیش ترکی آنچنانک
ز آب دریا آتش تیغش بر آوردی شرار
در ششم مسند چه دیدم قاضی نیک اختری
قد او شاخی که هستش بخت و دولت بیخ و بار
چون بهفتم پایه بر رفتم به پیش آمد مرا
پیر دهقانی باصل از حد هندو زنگبار
چون شدم در خانقاه هشتم آنجا یافتم
صوفیان با صفا و سالکان با وقار
با خرد گفتم که دانی این جماعت کیستند
گفت دانم مستفید از آن مفید روزگار
شیخ عالم قطب ملت کآسمان فضل را
محور رأی منیر او بود دائم مدار
قطب دین یحیی که علمش مردگان جهل را
همچو مه کز مهر باشد نور رأیش مستعار
و آنکه او باشد فذلک جمع آن اصحاب را
کز هوای حق بپردازند با دار القرار
بلبل طبعش چو در گلزار دانش دم زند
در دل روح القدس افتد ز ذوقش خار خار
تیغ بران زبانش چون گهر پیدا کند
ناطقه فریاد بر دارد که یا رب زینهار
تیغ گوهر بارش ار بر سطح دریا خط کشد
در صدف گردد ز خجلت آب در شاهوار
آسمان چون کرد قدرش را تصور در ازل
تا ابد باشد ز بس حیرت که دارد در دوار
ز آه سرد اندر دل خصمش بامید بهی
قطره های خون افسرد است دایم چون انار
ز آنکه میباید مساس پای گردونسای او
میرسد بر آسمان خاک زمین را افتخار
از سم یکران او نعلی فتادش آسمان
زو کند بهر شرف چون از مه نو گوشوار
گر نسیم لطف او بر عرصه بستان وزد
با کف خالی نخیزد از چمن دیگر چنار
از مسام ابرهم ناید بجز آب حیا
بسکه میگردد ز بحر دست رادش شرمسار
اقتباس ماه اگر باشد ز مهر رأی او
تا قیامت گردد ایمن از محاق و از شرار
چون نهد بر پایه منبر ز بهر وعظ پای
آنکه چون کروبیان دارد بعصمت اشتهار
باز ماند صوفیان خانقاه قدس را
گوش بهر استماع و چشم بهر انتظار
ربع مسکون فی المثل گر مجلس وعظش بود
چون اجیبوا داعی الله دردمند اندر دیار
طول و عرضش با همه وسعت ز انبوهی خلق
آنچنان گردد که در وی باد را نبود گذار
مجلسی را کو بر افرازد ز بهر صالحان
رحمت یزدان بود بر اهل آن مجلس نثار
نور پاکست از صفای دل ز بهر آن بود
راز پنهان فلک در پیش رأیش آشکار
خاک پایش نه فلک را بر سر افسر از چه شد
ز آنکه بگشادست هفت اعضا به بند پنج و چار
نفس نامی گر ز بیداریش یابد آگهی
پرورد از بهر دفع خواب کودک کوکنار
خرقه نیلی که یابد فخر میمون کتف او
آیدش از حله های سبز اهل خلد عار
حاسدانش را هوس باشد که همچون او شوند
لیک مشکل مهره گردد قطره های زهر مار
ایکه اندر کارگاه کن فکان گشتست راست
برد اخلاص ترا از زهد و تقوی پود و تار
در جنابت نفثه المصدور خواهم عرضه داشت
از ره چاکر نوازی گوش سوی بنده دار
آسمان زان سان که با اهل هنر آئین اوست
دیده و دانسته ئی با من دگرگون کرد کار
چون همیدیدم ازین بس بر محک امتحانش
نقد اصحاب سخن خواهد نمودن کم عیار
جز توجه سوی دار الامن یعنی حضرتت
می ندیدم هیچ راهی از یمین و از یسار
از حوادث میگریزم در پناهت بهر آنک
عقل را دستور بینم در حدیث الفرار
عروه وثقی که ذیل کسوت طاعات تست
و اعتصام عاصیان و مذنبان روز شمار
چون بچنگ آورده ام از دست مگذارم دگر
تا بخواهی عذر عصیانم بنزد کردگار
از تو استمداد همت میکنم از غیر نی
ز آنکه لطف گل نجوید هوشیار از نوک خار
مفلسم از نقد طاعت یکنظر کن سوی من
تا بیمن همتت ابن یمین یابد یسار
تا بود ابر بهار و تا وزد باد خزان
درفشان بر مرغزار و زرفشان بر شاخسار
باد چون باد خزان زر پاش دست دوستت
باد چشم دشمنت در بار چون ابر بهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به سفر فکری خود به مکانهای مختلف میپردازد و در هر مکان به توصیف شخصیتهای برجسته و ویژگیهای آنها میپردازد. او از مطربی زیبا، پادشاهی کامیاب، یک قاضی نیکو، و عارفانی با صفا یاد میکند. هر کدام از این شخصیتها نمادهای مختلفی از دانش، ثروت، قدرت و معنویت هستند.
شاعر همچنین به اهمیت علم و دانایی اشاره میکند و شخصیت «شیخ عالم» را که محور فضل و دانش است، به تصویر میکشد. او بر این باور است که این افراد میتوانند نور و هدایت را به جامعه ببخشند و نقش مهمی در تغییر و رشد روحانی افراد دارند.
شاعر در نهایت از خداوند درخواست یاری میکند و میخواهد که با توجه به اعمالش، در مسیر درست هدایت شود. او به کسانی که در پی دانش و راه راست هستند، امید و امیدواری میدهد و از عزم خود برای ادامه مسیر صحیح صحبت میکند. این شعر به نوعی به جستجوی حقیقت و الهام در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دیشب به دل اندیشه رفتم و در این حصار نیلی رنگ، بنایی به رنگ فیروزهای و با تصاویری مثل زر و زمرد مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: در مرحله اول سفر، دوستی به سوی من آمد و مانند باد، با سرعت و قدرت، غبار را از خود دور کرد.
هوش مصنوعی: در دومی، در ایوان، دبیر یا نویسندهای بود که با قلمش جواهرات آراسته را بر روی کاغذهای نقرهای از دریاى قَار ترسیم کرده بود.
هوش مصنوعی: در خانهای زیبا و باصفا، دختری خوشچهره و شاداب نشسته است. او در کنار گروهی از شادکامیها و جشنها، بویی دلانگیز از خود ساطع میکند.
هوش مصنوعی: در چهارمین تخت مشاهده کردم که فردی خوشبخت و پیروز، پادشاهی بارور و فرمانروایی موفق را دارد.
هوش مصنوعی: به صف پنجم رسیدم و به ترکی نزدیک شدم، همچنان که تیغش از آب دریا شعلهور شد.
هوش مصنوعی: در ششمین نشسته، قاضی را دیدم که نیکو و خوش سرشت بود. قامت او همچون درختی است که نشان از خوشبختی و مقام والای او دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که من به خواب رفته بودم، ناگهان کشاورزی پیر به سوی من آمد که از نظر ویژگیها و ظاهر به رنگ و بوی کشور هندوستان میمانست.
هوش مصنوعی: زمانی که وارد خانقاه هشتم شدم، آنجا گروهی از صوفیان را دیدم که با آرامش و صفا نشسته بودند و سالکانی که با وقار و احترام به راه خود ادامه میدادند.
هوش مصنوعی: با عقل خود گفتم که آیا میدانی این جمعیت چه کسانی هستند؟ او پاسخ داد: بله، آنها کسانی هستند که از خوبیهای زمانه بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: عالم و پیشوای دین و ملت، مانند ستارهای در آسمان علم و فضل، همیشه راهنمای دیگران است و دانش و راستی او محور افکار روشن و درخشان دیگران به شمار میرود.
هوش مصنوعی: یحیی، محور دین، مانند نوری است که از خورشید میتابد و دانش او میتواند جهل و نادانی را به زندگی برگرداند. او همچون ماهی که از نور خورشید بهره میگیرد، از نور دانش خود بهرهمند است و به دیگران روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: کسی که او باشد، جمع افرادی است که از آرزوهای دنیوی فاصله میگیرند و به سوی سرای امن و پایدار الهی میروند.
هوش مصنوعی: بلبل با طبع لطیفش در باغ دانش آواز میخواند و از شعف او، روحالقدس در دلش میافتد و مانند خاری به جانش نفوذ میکند.
هوش مصنوعی: زبان او مانند تیغی برنده است که حقیقت را نمایان میسازد و وقتی به بیان میآید، به شدت فریاد میزند و از خداوند طلب یاری میکند.
هوش مصنوعی: اگر تیغ با ارزش بر روی سطح دریا خطی بکشد، به خاطر شرم و خجالت، آب در صدف تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: آسمان از زمانهای دور تا ابد، به دلیل حیرت و شگفتی زیادی که از گردشهایش دارد، به عظمت و اهمیت خود پی برده است.
هوش مصنوعی: از دلتنگی و اندوهی که در دل دشمنش وجود دارد، به امید بهبودی، قطرات خونی همیشه مانند دانههای انار در حال ریختن است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه شخصی که باید به او احترام گذاشته شود، به مقام و مرتبهای میرسد که پایش بر آسمان و خاک زمین را در بر میگیرد و به او افتخار میشود.
هوش مصنوعی: از سم اسب او، یک نعل افتاد که آسمان را به خاطر بزرگیاش میسازد، همچنان که گوشوارهای از ماه نو به خاطر زیباییاش.
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت او در باغ blow کند، درخت چنار دیگری از چمن نخواهد رویید.
هوش مصنوعی: از دل ابرها جز آب حیا نمیریزد، زیرا دست رادش از دریا شرمنده میشود.
هوش مصنوعی: اگر نور ماه از روشنایی خورشید الهام گرفته شود، تا روز قیامت در امان خواهد بود از تیرگی و آتش.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی پا بر روی منبر میگذارد تا به موعظه بپردازد، او همچون فرشتگان معصوم است که در قداست و پاکی مشهور شدهاند.
هوش مصنوعی: صوفیان در خانقاه مقدس منتظرند، گوشهایشان برای شنیدن و چشمهایشان برای دیدن آماده است.
هوش مصنوعی: اگر در جایی که برکات الهی جاری است، مجالس نصیحت و وعظ برپا شود، آنجا مانند یک سرزمین آباد خواهد بود که نیازمندان به دعوت خدا پاسخ میدهند و به درستی در میانه این دیار زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر جمعیت زیاد و انبوهی مردم، آنجا به قدری شلوغ و پرازدحام است که حتی باد هم نمیتواند به راحتی حرکت کند.
هوش مصنوعی: مجلس و تجمعی که به احترام و در نظرسنجی از افراد صالح و خوب برگزار میشود، مورد رحمت و لطف خداوند نسبت به حاضران آن مجلس قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: نور خالص و درخشان از پاکی و صفای دل انسان نشأت میگیرد. دلیل این موضوع آن است که رازهای نهانی آسمان، در برابر راه واقعی و فکر روشن او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: خاک پای او به اندازهای باارزش است که آسمان را بر سر افسر مینشانَد. این ارزش به خاطر این است که او هفت عضو خود را به بند پنچ و چهار درآورده است.
هوش مصنوعی: اگر نفس به بیداری خود آگاه شود، به مانند پرورشی است که برای دفع خواب کودک خود تلاش میکند.
هوش مصنوعی: خرقهی آبی رنگی که میمون به تن میکند، نشانهای از افتخار اوست؛ اما این نشانه از لباسهای سبز بهشتیان که در بهشت میپوشند، کمتر ارزنده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: حسودان آرزو دارند که مانند او شوند، اما در واقع این کار دشوار است و مانند این میشود که قطرههای زهر مار تبدیل به مهره بشوند.
هوش مصنوعی: آنگاه که در کارگاه هستی، تنها کار درست و خالص را انجام بده. از زهد و تقوی فقط ظاهر آن را بر خود نپوشان، بلکه درونت را با صداقت و اخلاص پر کن.
هوش مصنوعی: من با دل و جان از محبت و نیکیهای تو سخن خواهم گفت و دلمان را به سخنان تو میزنیم، به امید اینکه مورد توجه و لطف تو قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: آسمان به گونهای که با هنرمندان رفتار میکند، چشم و علم من را تغییر داده است و حالا در وضعیتی متفاوت قرار دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که این موضوع را مشاهده کردم، متوجه شدم که بر اساس محک آزمایش، گروهی از اهل سخن به نقد آن خواهند پرداخت و کمتر از ارزش واقعی آن را خواهند سنجید.
هوش مصنوعی: فقط توجه به آرامشگاه و مکان امن تو را داشتم و هیچ راه دیگری از سمت راست یا چپ نمیدیدم.
هوش مصنوعی: از وقایع و مشکلات فرار میکنم و به دامان تو پناه میبرم، زیرا در این لحظه عقل و درک خود را در گفتار فرار مییابم.
هوش مصنوعی: عروه وثقی به معنای پیوستگی و استواری است که در زیرپوشش عبادتها و طاعات تو قرار دارد و تکیهگاه گناهکاران و خطاکاران به شمار میآید، روزها را بر سر شماری میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که چیزی را به دست آوردهام، دیگر آن را رها نخواهم کرد. هر وقت بخواهی میتوانی به درگاه خداوند ناراحتی من را به دلیل سرپیچیام بگویی.
هوش مصنوعی: از تو کمک و یاری میطلبم، نه از دیگران، چون تنها گلی که با دقت و هوشیاری به زیبایی خود میرسد، از خشونت و تلخی خارها بینیاز است.
هوش مصنوعی: من به واسطه تنگدستی و ناتوانیام در انجام کارهای خوب، از تو خواهش میکنم که نگاهی به من بیندازی. شاید با کمک تو، این بنده ضعیف بتواند به نعمت و خوشبختی برسد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که ابرهای بهاری وجود دارند و بادهای خزان در حال وزیدن هستند، طبیعت در زیبایی و شکوه خود به تماشای گیاهان و درختان ادامه خواهد داد.
هوش مصنوعی: باد پاییزی چون گنجی از طلا، برکت و دوستی را برای تو به ارمغان میآورد و چشمان دشمن تو مثل ابرهای بهاری، همیشه در حال رصد و آماده حملهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.