زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند
آشوبها به پشتی دور قمر کند
چون روی تست فاتحه خرمی دلم
اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو
باشد رهی قدم از فرق سر کند
دانی که من چنین ز چه دیوانه گشته ام
هر عاقلی که بر سر کویت گذر کند
آیم ز عاشقان تو بر سرکلاه وار
گر بخت بر میان تو دستم کمر کند
در بوته فراق ندانم که تا بکی
رخسار من چو زر صنم سیمبر کند
هر چند دورم از رخ آئینه پیکرت
میترس از آه دل که بوقت سحر کند
دانی که سبزه گرد گلت از چه میدمد
در آینه هر آینه آهم اثر کند
طوطی جان ابن یمین را شود سخن
شیرین چو یاد آن لب همچون شکر کند
زر خواهد از من آن بت سیمین و بنده را
جز چهره هیچ نیست کزان وجه زر کند
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاهکار تو خونم هدر کند
زینسان که چشم مست تو در کشور دلم
هر لحظه ترکتاز بنوع دگر کند
بیچاره من اگر نه بعین عنایتم
شاه جهان طغا یتمور خان نظر کند
در سایه رکاب وی ار خواهد آفتاب
از خاوران سفر بسوی باختر کند
شاهی که با ولی و عدو گاه لطف و عنف
خلق نبیش باشد و عدل عمر کند
هرگز بر از حیات نیابد مخالفش
عاقل کی از خلاف امید ثمر کند
صحرای کار زار ز خون دل عدو
شمشیر پیل پیکر او چون شمر کند
شاها ترا ز کثرت دشمن چه غم که شیر
هر چند گور بیش طرب بیشتر کند
نهی تو را کند بفلک امر واقعی
از بهر بندگیت قضا این قدر کند
چرخ زمین نورد نبیند نظیر تو
گرد جهان اگر چه فراوان سفر کند
بر قامت جلالت اگر بخت کسوتی
دوزد ز اطلس فلکش آستر کند
شاه از طریق آنکه خردمند و بخرد است
باید که دلنوازی اهل هنر کند
در اقتدا بسنت شاهان کامکار
در باب من عنایت بیحد و مر کند
بهر صلاح کار من و همچو من هزار
باشد تمام یکنظری شاه اگر کند
نام مرا که بنده خاص شهنشهم
از دفتر عوام بکلی بدر کند
تا اهل روزگار بدانند رتبتم
در بنده پروری که شه دادگر کند
وین بنده با فراغت خاطر ز بحر فکر
عالم بمدح شه چو صدف پر گهر کند
تصدیع بیش ازین ندهد بنده شاه را
آید سوی دعا و سخن مختصر کند
با صنعت مهندس دوران آسمان
از ماه گاه ناچخ و گاهی سپر کند
بادا عدوی شه سپر تیر حادثات
چندانکه ناچخش سر او پی سپر کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و ارادت عمیق شاعر به معشوقش میپردازد. شاعر با تصویری زیبا از زلف و چهره معشوق، به تاثیری که این زیبایی بر دل او دارد اشاره میکند. او از دشواریهای فراق و ناتوانی خود در دوری از معشوق میگوید و به انتظار و آرزوی وصال تأکید میکند. شاعر همچنین از قدرت و مقام شاه سخن میگوید و خواهان توجه و عنایت او به بندهاش است، تا نام او از میان مردم حذف نشود و مقامش در جامعه شناخته شود. در نهایت، شاعر به دعا و ستایش از شاه پرداخته و میخواهد که عاقبت خوبی برای خود و دیگران رقم بزند. کل شعر، ترکیبی از احساسات عاشقانه و درخواست برای توجه و محبت از سوی حاکم است.
هوش مصنوعی: موهای تو به اندازه دو هفته از ماه زیباست و این زیبایی باعث ایجاد هیجان و آشوبهایی میشود که دور ماه را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات را میبینم، شادی و سرور قلبم را پر میکند و دائماً به من یادآوری میکند که باید با اخلاص و خلوص، در خدمت تو باشم.
هوش مصنوعی: اگر راهی به سوی تو باشد، حتی در سختی و خطر، قدمهایم از بالای سرم هم عبور خواهد کرد.
هوش مصنوعی: میدانی که چرا من اینقدر دیوانه شدهام؟ هر عاقلی که به کنار کوچهات بیفتد، متوجه حال و روز من میشود.
هوش مصنوعی: من از عاشقان تو با شوق و عشق به سوی تو میآیم، اگر سرنوشت در دل تو مرا یاری کند.
هوش مصنوعی: در زمان جدایی نمیدانم چقدر دیگر چهرهام مانند طلا میدرخشد و زیباییام همچنان جذاب خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرچند که من از چهرهات دور هستم و نمیتوانم تو را ببینم، اما بترس از نای دل من، زیرا در وقت سحر ممکن است که این ناله و آه موجب بیدار شدن تو شود.
هوش مصنوعی: میدانی که نسیم سبز گلت چرا در آینه میوزد و هر بار صدای آهم را منعکس میکند؟
هوش مصنوعی: طوطی جان ابن یمین وقتی که سخن میگوید، سخنهاي شیرین و خوشایند میسازد؛ چراکه او آن لبانی را به یاد میآورد که مانند شکر شیرین هستند.
هوش مصنوعی: آن بت زیبا تنها از من طلا میخواهد و من که غلام او هستم، جز زیباییاش چیزی ندارم که از آن طلا بسازد.
هوش مصنوعی: عزیزم، نگذار بیدلیل و بدون هیچ دلیلی، چشمان سیاهت باعث هدر رفتن خونم شوند.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و فریبنده تو هر لحظه در دلم طغیانی تازه ایجاد میکند و به شیوهای متفاوت مرا تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: من اگر نتوانم توجه شاه بزرگ، طغا یتمور خان، را جلب کنم، بسیار بدبخت و بیچارهام.
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد، در زیر سایهاش آفتاب از سمت شرق به سوی غرب سفر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: پادشاهی که در برخورد با ولی و دشمن، گاه با مهربانی و گاه با خشونت رفتار کند و زندگیاش در مسیر عدل و عدالت سپری شود، حکایت از ویژگیهای خاصی دارد.
هوش مصنوعی: هرگز کسی که با زندگی و واقعیتها مخالفت میکند، عاقل نمیشود. چگونه میتواند از ناامیدی وابسته به خلاف خود، نتیجهای مثبت بگیرد؟
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، عدهای با تمام قوت و صداقت خود از دل خونین دشمن برای پیروزی میجنگند، مثل اینکه دلی بزرگ و قهرمانگونه دارند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از اینکه دشمنان زیادی داری نگران نباش، زیرا هرچند که واقعهها و مشکلات بیشتر میشوند، شادی و نشاط نیز به همان اندازه افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: با تو به خاطر بندگیت، سرنوشت واقعی، به ناچار در آسمان نهی میکند و این وضعیت تا این حد ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: زمین در گردش خود، هیچ کس نظیر تو را نمیبیند؛ حتی اگر آدمهای زیادی سفر کنند و به جاهای مختلف بروند.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بخواهد، بر زیبایی قامت تو جامهای از تار و پود آسمان به تن میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه باید به خاطر خرد و داناییاش، با هنرمندان با محبت و مهربانی رفتار کند.
هوش مصنوعی: در پیروی از رسم و سنت پادشاهان موفق، مرا رحمت و توجهی بیپایان عطا فرمایید.
هوش مصنوعی: برای بهبود کار من و کسانی مانند من، حتی اگر هزار نفر باشند، تنها یک نگاه از شاه کافی است.
هوش مصنوعی: نام من که خدمتگزار ویژه پادشاه است، از یاد مردم عادی بهکلی پاک خواهد شد.
هوش مصنوعی: من میخواهم مردم زمانه بدانند که مقام و منزلت من در پرورش بندگان به قدری است که پادشاه عادلی این را تصدیق میکند.
هوش مصنوعی: این بنده با آرامش و راحتی، از عمق فکر خود به ستایش پادشاه میپردازد، همانطور که صدفی درون خود مروارید را جا داده است.
هوش مصنوعی: بندهی شاه دیگر نمیتواند بیش از این سخن بگوید و به دعا میپردازد و سخنش را کوتاه میکند.
هوش مصنوعی: با مهارت و هنرمندی مهندسان، آسمان در بعضی مواقع به شکل ماه میآید و گاهی به شکل سپر درمیآید.
هوش مصنوعی: بگذار تا دشمن شاه، سپری برای خود بسازد تا از تیرهای ناگهانی حوادث در امان بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند
در زیر رایت تو ظفر مستقر کند
دستت همان دهد که زمین و زمان دهد
تیغت همان کند که قضا و قدر کند
آن کس که دید لطف نسیم خصال تو
[...]
ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند
اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند
افلاک را مهابت تو پشت پا زند
تمثال را لطافت تو جانور کند
اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود
[...]
مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند
طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند
صورتگری نقش خود از جان کند سخن
چون روی او بدید سخن مختصر کند
او پرده بگرفت، بگویید باد را
[...]
یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند
دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند
آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر
برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند
بی مهر ماه طلعت او آفتاب را
[...]
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.