گنجور

 
نجم‌الدین رازی

آمد شب و بازگشتم اندر غم دوست

هم با سر گریه ای که چشم را خواست

خون دلم از هر مژه کز پلک فروست

سیخی است که پاره ای جگر بر سر اوست

 
sunny dark_mode