توصاحب کرمی ما گدای کوی توایم
تمام تشنه یک قطره ز آب جوی توایم
نمی شود دل ما خالی ازخیال رخت
همی به روز وشب از بس درآرزوی توایم
ز دیده غائب واندر دلی چنان حاضر
که روبه هر طرف آریم رو به سوی توایم
نشسته ای به بر ما چو جان ودل شب وروز
ز غفلت است که دایم به جستجوی توایم
تو آفتاب درخشنده ای وما حربا
به هرکجا که کنی روی ربروی توایم
مران زگفته بدگو ز آستان ما را
چرا که عاشق رخساره نکوی توایم
همه شکسته دلیم وهمه پریشان حال
ز عشق روی تو آشفته تر ز موی توایم
گرت به بازی چوگان وگوهراس افتد
بگیر چوگان از زلف خود که گوی توایم
دگر به باده چه حاجت که چون بلنداقبال
مدام سر خوش وبیخود ز گفتگوی توایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.