گنجور

 
بیدل دهلوی

رگ گل آستین شوخی کمین صید ما دارد

که زیر سنگ دست از سایهٔ برگ حنا دارد

اگر در عرض خویش آیینه‌ام عاریست معذورم

که عمری شد خیال او مرا از من جدا دارد

نگردد سابهٔ بال هما دام فریب من

هنوزم استخوان جوهر ز نقش بوریا دارد

به رنگ سایه‌ام عبرت‌نمای چشم مغروران

مرا هر کس ‌که می‌بیند نگاهی زیر پا دارد

نمی‌باشد ز هم ممتاز نقصان و کمال اینجا

خط پرگار در هر ابتدایی انتها دارد

حیات جاودان خواهی‌گداز عشق حاصل‌کن

که دل در خون شدن خاصیت آب بقا دارد

به عبرت چشم خواهی واکنی نظارهٔ ما کن

غبار خاکساران آبروی توتیا دارد

به دل تا گرد امیدی‌ست از ذوق طلب مگسل

جهانی را گدا در سایهٔ دست دعا دارد

اگر موجیم یا بحریم اگر آبیم یا گوهر

دویی نقشی نمی‌بندد که ما را از تو وا دارد

به فکر اضطراب موج کم می‌باید افتادن

تپش در طینت ما خیر باد مدعا دارد

من ‌و تاب‌ وصال و طاقت دوری چه حرفست این

اسیری‌راکه عشقت خواند بیدل دل‌کجا دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد

صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد

بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش

مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد

چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد

[...]

ناصر بخارایی

تمتع از وصال زلف مشکینت صبا دارد

که در کویت هوائی گشت و زلفت را هوا دارد

تماشا را خوشست ای گل ز چشمم گوشهٔ آبی

اگر سرو سرافراز تو میلی سوی ما دارد

سر زلف تو رفت از سرکشی بر باد و از فتنه

[...]

کلیم

کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد

که از خورشید رویت در برابر رونما دارد

ندارد بزم میخواران به غیر از ما تنگ‌ظرفی

صراحی بر رخ هرکس که می‌خندد به ما دارد

نویسم نامه و از بس که خون می‌گریم از هجرت

[...]

صائب تبریزی

ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن

چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل

چنار از سالخوردیها، زره زیر قبا دارد!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه