گنجور

 
بیدل دهلوی

همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد

دمد پشت ورق از صفحه هنگامی‌که برگردد

مژه بربند و فارغ شو ز مکروهات این محفل

تغافل عالمی دارد که عیب آنجا هنر گردد

ز اقبال ادب‌کن بی‌خلل بنیاد عزت را

به دریا قطره چون خشکی به خود بندد،‌گهرگردد

مهیای خجالت باش اگر عزم سخن داری

قلم هرگاه گردد مایل تحریر، ترگردد

مپندار از درشتیهای طبع آسان برون آیی

به صد توفان رسدکهسار تا سنگی شررگردد

به آسانی حبابت پا برآورده‌ست از دامن ..

به خود بال اندکی دیگرکه مغز از سر به‌درگردد

کمال خواجگی در رهن صوف و اطلس است اینجا

اگر این است عزت آدمی آن به‌که خرگردد

در این محفل که چون آیینه عام افتاد بی‌دردی

تو هم واکرده‌ای چشمی ‌که ممکن نیست ترگردد

غم دیگر ندارد شمع غیر از داغ صحبتها

شبی در شب نهان دارم مباد این شب سحر گردد

چه امکان است‌گردون از شکست ما شود غافل

مگر دوری رسدکاین آسیا جای دگرگردد

چو شمعم آن قدر ممنون پابرجایی همّت

که رنگ از چهرهٔ من‌گر پرد برگرد سر گردد

ز بس پروانهٔ فرصت کمینی‌های پروازم

نفس‌گر دامن افشاند چو صبحم بال و پرگردد

هوای عالم دیدار و خودداری چه حرف است این

چو عکس آیینه اینجا تا قیامت دربه‌در گردد

ندارد قاصدت تا حشر جز رو بر قفا رفتن

پیامت با که‌ گوید آن‌که از پیش تو برگردد

سواد آن تبسم نیست‌کشف هیچکس بیدل

مگر این خط مبهم را لبش پر و زبرگردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد

تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد

که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟

ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد

بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان

[...]

ناصر بخارایی

ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمه‌تر گردد

لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد

شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم

سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد

تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم

[...]

اهلی شیرازی

سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد

بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد

جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است

بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد

چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد

[...]

صائب تبریزی

زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد

کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد

به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور

زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد

مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد

شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد

نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی

پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟

مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه