همین دنیاست کانجامش قیامت پردهدر گردد
دمد پشت ورق از صفحه هنگامیکه برگردد
مژه بربند و فارغ شو ز مکروهات این محفل
تغافل عالمی دارد که عیب آنجا هنر گردد
ز اقبال ادبکن بیخلل بنیاد عزت را
به دریا قطره چون خشکی به خود بندد،گهرگردد
مهیای خجالت باش اگر عزم سخن داری
قلم هرگاه گردد مایل تحریر، ترگردد
مپندار از درشتیهای طبع آسان برون آیی
به صد توفان رسدکهسار تا سنگی شررگردد
به آسانی حبابت پا برآوردهست از دامن ..
به خود بال اندکی دیگرکه مغز از سر بهدرگردد
کمال خواجگی در رهن صوف و اطلس است اینجا
اگر این است عزت آدمی آن بهکه خرگردد
در این محفل که چون آیینه عام افتاد بیدردی
تو هم واکردهای چشمی که ممکن نیست ترگردد
غم دیگر ندارد شمع غیر از داغ صحبتها
شبی در شب نهان دارم مباد این شب سحر گردد
چه امکان استگردون از شکست ما شود غافل
مگر دوری رسدکاین آسیا جای دگرگردد
چو شمعم آن قدر ممنون پابرجایی همّت
که رنگ از چهرهٔ منگر پرد برگرد سر گردد
ز بس پروانهٔ فرصت کمینیهای پروازم
نفسگر دامن افشاند چو صبحم بال و پرگردد
هوای عالم دیدار و خودداری چه حرف است این
چو عکس آیینه اینجا تا قیامت دربهدر گردد
ندارد قاصدت تا حشر جز رو بر قفا رفتن
پیامت با که گوید آنکه از پیش تو برگردد
سواد آن تبسم نیستکشف هیچکس بیدل
مگر این خط مبهم را لبش پر و زبرگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوعاتی چون موقتی بودن زندگی، بیهودگی محافل اجتماعی و ارزش واقعی انسان میپردازد. او میگوید که زندگی در واقع همان قیامت است که پرده از آن برداشته میشود و بر اساس رفتار و اخلاق ما، سرنوشت ما رقم میخورد. از مردم میخواهد که از دغدغههای دنیا رهایی یابند و به ارزشهای انسانی پایبند باشند. شاعر همچنین به زیبایی و زودگذر بودن لحظات زندگی اشاره کرده و اینکه چگونه با کم عمق بودن و بیتوجهی به مسائل مهم، انسان ممکن است از رسیدن به هدفهای بلندش باز بماند. در نهایت، او به این نکته میپردازد که عشق و دوستی واقعی نیاز به تلاش و فهم عمیق دارد و در غیر این صورت، تنها به دلسردی و یأس میانجامد.
هوش مصنوعی: جهان حاضر همان جایی است که در پایان آن روز قیامت برپا میشود و پردهها کنار میروند، و در آن زمان، آنچه که در ورقهای زندگی نوشته شده به ما نشان داده خواهد شد.
هوش مصنوعی: چشمهایت را ببند و از نیرنگهای این جمع بیخیال شو، چون در این دنیا چیزهایی وجود دارد که عیبها در آنجا به هنر تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: از شانس خود بهره ببر و به آداب رفتار کن؛ پایههای عزت را محکم کن. اگر قطرهای از دریا به خشکی بچسبد، تبدیل به لؤلؤ خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی صحبت کنی، آماده خجالتکشیدن باش. چرا که هر وقت قلم به نوشتن بیفتد، ممکن است به عواقب آن دچار شوی.
هوش مصنوعی: بدان که خیال نکنی از بیحوصلگی و تندخویی میتوانی به آسانی و بدون زحمت خارج شوی، زیرا ممکن است با یک صد توفان و طوفانی سخت روبرو شوی که حتی سنگ را هم به آتش میکشاند.
هوش مصنوعی: عشق تو بهراحتی از دامن دنیا جدا شده است. برای خودت کمی بیشتر تلاش کن تا روح و جانت از چنبرهی مادیات آزاد شود.
هوش مصنوعی: بخشی از زیبایی و شکوه در زندگی انسان به این است که خود را در چنگال تجملات و ظواهر دنیا گرفتار نکند. اگر عزت و افتخار واقعی به معنای اسارت در عالم مادی باشد، بهتر است که انسان یک زندگی ساده و بیآلایش را اختیار کند.
هوش مصنوعی: در این جمع که هر کس خود را به وضوح نشان میدهد، تو هم به گونهای نگاه کردهای که دیگر نمیتوانی به حالت قبل برگردی.
هوش مصنوعی: شمع دیگر حسی جز درد یادآوری گفتگوها ندارد و من در دل شب آن را پنهان کردهام. امیدوارم این شب به صبح نرسد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که آسمان به خاطر شکست ما بیتفاوت باشد؟ تنها در صورتی که فاصله ایجاد شود، این دنیا به شکل دیگری تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که از این استقامت و تلاش تو بسیار سپاسگزارم، زیرا اگر تو نبودید، رنگ از چهرهام میپرید و به دور سرم میچرخید.
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود فرصت، مانند پروانهای که به سختی پرواز میکند، نفسام به سختی جاری است. زمانی که صبح میشود، دامنم را به سمت آسمان میگشاید و به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: مردم همیشه در آرزوی دیدار و خودداری از آن هستند. این موضوع چه معنا دارد وقتی که مانند تصویر در آینه، اینجا همواره باقی خواهد ماند و تا ابد کسی در پی آن خواهد بود.
هوش مصنوعی: پیامآور تو تا روز قیامت هیچ چیزی ندارد جز اینکه پشت به تو کند. او را چه کسی میتواند سرزنش کند اگر از حضور تو برگردد؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که لبخند آن فرد به ظاهر معنایی ندارد و هیچکس نمیتواند راز آن را بفهمد. تنها چیزی که مشخص است، این است که لب او چروکیده و پر از رمز و راز است و مفهوم واقعی لبخندش برای دیگران پنهان مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
[...]
ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمهتر گردد
لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد
شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم
سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد
تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.