گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

سرو چمن دل الف شعلهٔ آهیست

سرسبزی این مزرعه را برق‌ گیاهیست

بی‌جرأت بینش نتوان محو تو گشتن

سررشتهٔ حیرانی ما، مدّ نگاهیست

کی سد ره اشک شود، دامن‌ رنگم

گر کوه بود در دم سیلش پر کاهیست

جز صیقلی آیینهٔ آب ندارد

هرچندکه سرو لب جو، مصرع آهیست

عزت‌طلبی‌، جوهر تسلیم به ‌دست آر

اینجا خم طاعت‌، شکن طرف ‌کلاهیست

تا چند زند لاف بلندی‌، سرگردون

این بیضه به زبر پر پرواز نگاهیست

بر حاصل دنیا چقدر ناز توان کرد

سرتاسر این مزرعه یک مشت ‌گیاهیست

فرش در دل شو،‌ که ‌درین عرصه نفس را

از هرزه‌دوی خانهٔ آیینه پناهیست

زین‌ هستی بیهوده صوابی‌ که تو داری

گر جرم تصور نکنی سخت ‌گناهیست

فال سر تسلیم زن و ساز قدم ‌کن

تا منزل رحت ز گریان نو راهیست

بیدل پی آن جلوه که من رفته‌‌ام از خویش

هر نفش قدم، صورت خمیازه آهیست

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

اوحدی

جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست

کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست

بر صورت این پرده بزرگان شده حیران

وین خرده ندانسته که: در پرده چه شاهیست؟

این پرده به تلبیس کجا دور توان کرد؟

[...]

فروغی بسطامی

در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است

در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است

جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد

کز صف زده مژگان تو هر گونه سپاهی است

یک باره نشاید ز کسی چشم بپوشی

[...]