بسکه اجزایم چمنپروردهٔ نیرنگ اوست
گرهمه خونم بهجوش شوخی آید رنگ اوست
کوه تمکینش بود هرجا بساطآرای ناز
نالهٔ دلهای بیطاقت شرار سنگ اوست
جوهر آیینهٔ وحدت برون است از عرض
هر قدر صافی تصورکرده باشی زنگ اوست
عشق آزادست اما در طلسم ما و من
آمد و رفت نفس تمهید عذر لنگ اوست
بیمحبت زندگانی نیست جز ننگ عدم
خاککن برفرق آن سازیکه بیآهنگ اوست
جذبهٔ عشقت شرار از سنگ میآرد برون
من بهاین وحشتگر از خود برنیایمننگ اوست
عمرها شد حیرت ازخویشم به جایی میبرد
آه از رهروکه مژگان جاده و فرسنگ اوست
حسن ازننگ طرف با جلوه نپسندید صلح
خلوت آیینهٔ ما عرصهگاه جنگ اوست
بر دلم افسون بیدردی مخوان ای عافیت
شیشهای دارم که یاد ناشکستن سنگ اوست
کیست زینگلشن به رنگ وبوی معنی وارسد
غنچههم بیدل نمیداند چهگل در چنگ اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی عشق و وجود و تأثیرات آن بر زندگی میپردازد. او اشاره میکند که وجود انسان و احساساتش تحت تأثیر نیرنگ عشق است و این عشق در عین آزادی، محدودیتهایی را نیز به همراه دارد. شاعر از ناتوانی روح در برابر جذبه عشق صحبت میکند و میگوید که بدون محبت، زندگی بیمعناست. همچنین، او به عجز انسان در درک واقعیات و معنای عمیق عشق اشاره دارد و در نهایت تاکید میکند که فهم و درک این احساسات خاص، به آسانی برای هیچکس میسر نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه همه قسمتهای وجودم تحت تاثیر فریب اوست، حتی اگر خونم به جوش بیاید، باز هم رنگ و حال و هوای او در من نمایان است.
هوش مصنوعی: کوه میتواند به هرجا که زیبایی و ناز و دلمشغولیهای خموش برپا شود، نمود پیدا کند؛ زیرا درد و احساسات بیتاب دلها همچون شعلهای از سنگ سخت او سر میزند.
هوش مصنوعی: جوهر و اصل آیینهٔ واحد بودن، فراتر از هر نوع ویژگی ظاهری است. هر چقدر هم که آن را صاف و بینقص تصور کنی، واقعیت آن چیز دیگری است و در حقیقت به زنگار و نواقص خود دچار است.
هوش مصنوعی: عشق آزاد است، اما درگیر جادو و طلسم خودخواهی ما شده است. عشق وارد شده و نفس ما بهانهتراشی میکند تا از این وضعیت فرار کند.
هوش مصنوعی: زندگی بدون محبت ارزشی ندارد و به نوعی مایهی ننگ است. کسی که بیاحساس و بیعاطفه است، در حقیقت مانند خاکی است که هیچ نشانی از زندگی و آهنگ ندارد.
هوش مصنوعی: عشق تو قدرتی دارد که حتی سنگ را هم به آتش میکشد. من اینقدر وحشتزده و ترسان هستم که از خودم فرار نمیکنم؛ زیرا اینکه در چنین وضعیتی باشم، باید بر من خجالت باشد.
هوش مصنوعی: سالهاست که در شگفتی و سرگشتگی از خود هستم، این مجنون و دلباخته به کجا میافتد؟ حسرتی در دل دارم از اینکه چشمان او، مسافتها و راهها را برایم هموار میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی و ظرافت طرف مقابل را در وجود خویش نمیپسندد و آرامش درونی ما به مکان نبردی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ای موجود آرام و بیدرد، مرا با جادوی عدمدرد فریب نده. من قلبی دارم که به خاطر یادآوری سنگینی آلام، مثل شیشهای شکننده است.
هوش مصنوعی: کیست در این گلستان که از زیبایی و عطر معنویت بهرهمند شود؟ حتی غنچهی بیدل هم نمیداند که چه گلی در دستان اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۵
بیمحبت زندگانی نیست جز ننگ عدم
خاککن برفرق آن سازیکه بیآهنگ اوست
ای خوشا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
خاک کن بر فرق آن سازی که بیآهنگ اوست
بزم پیریکزقد خمگشتهٔ ما چنگ اوست
برق آه ناامیدی شو؟ی آهنگ اوست
دلبهوحشت نهکه چرخ سفلهفرصتدشمن است
روز و شبیکجنبشمژگانچشمتنگ اوست
وادی عجزی به پای بیخودی طیکردهام
[...]
بس که بیرنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست
عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست
میزند هر لحظه دم از موج طوفان بقا
شوخی خون شهیدان از حنای چنگ اوست
تا نگردد سوده از رفتار پای توسنش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.