دل بهسعی آبگردیدن طرب پیمانه است
خودگدازی تردماغیهای این دیوانه است
هرکجا نازیست ایجاد نیازی میکند
خط، چراغ حسن را جوش پرپروانه است
نالهها در دل گره دارم به ناموس وفا
ریشهامچون موجگوهر در طلسمدانه است
عضو عضوم نشئهٔکیفیت مژگان اوست
دست اگر بر هم فشانم لغزش مستانه است
تا نمیری رمزاین معنی نگردد روشنت
کاشنای زندگی از عافیت بیگانه است
ازکجاندیشاننشانمردمیجستن خطاست
چشمکی داردکمان هرچند صاحبخانه است
مگذرید، ای میکشان از فیض تعلیم جنون
حلقهٔ زنجیر سرمشق خط پیمانه است
دست رد، پرداز امان تماشا میشود
طرهٔ تار نگه را مو مژگان شانه است
غفلت منکم نشد از سرگذشت رفتگان
چون ره خوابیدهام آواز پا افسانه است
عالم امکان ندرد از حوادث چارهای
در هجومگرد سیل آبادن ویرانه است
چونحباب،آخر،نفسآشوبهستی میشود
خانهٔ ما سیل بنیادش هوای خانه است
ما به اولگام از تمهید وحشت جستهایم
بیدل اینجا چین دامن بجد طفلانه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و تجربیات انسانی میپردازد و در آن به موضوعاتی چون عشق، جنون، و زندگی اشاره میشود. شاعر از تلاش برای رسیدن به طرب و شادی صحبت میکند و نداهایی از دل را به وفاداری و پایداری در عشق مرتبط میسازد. او به تضاد میان زیبایی و گمراهی در زندگی اشاره میکند و بیان میدارد که هر جا ناز و زیبایی وجود دارد، نیاز و عطش نیز ایجاد میشود. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که زندگی پر از حوادث و چالشهاست و در فضای پرآشوب آن، انسانها باید یاد بگیرند که چگونه با این ویرانیها و بلایای دنیا روبرو شوند. احساسات عمیق و ناپایدار شخصیتهای شعر به خوبی نمایان است و از طبیعت گذرای زندگی و عشق نیز سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دل در تلاش است تا به شادی و سرور برسد و این شادی مانند پیمانهای است که در دست است. خودزنی و آسیب به خود از ویژگیهای رقتبار این فرد دیوانه است.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی وجود داشته باشد، نیاز و درخواست نیز به وجود میآید. خط و نوشته به مانند چراغی روشن است که در خدمت جمال و زیبایی قرار میگیرد، همانطور که پروانه به سمت نور میرود.
هوش مصنوعی: احساسات و دردهایم به شدت در دلام گره خورده و به وفاداری، مانند موجی که در دل دریا نهفته است، ریشه دواندهام.
هوش مصنوعی: هر بخشی از وجود من تحت تأثیر زیبایی و کیفیت مژههای اوست، اگر دستم را به هم بزنم، حرکتی شبیه به نوسان مستانه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نمیری، این حقیقت برایت روشن نمیشود که زندگی از راحتی و آسایش بیخبر است.
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره دارد که جستجو و قضاوت دربارهی دیگران از افرادی که خودشان درکی درست از مسائل ندارند، نادرست است. حتی اگر کسی صاحب تجربه یا مقام باشد، ممکن است دیدگاههایش ناقص یا نادرست باشد. به نوعی، بر این نکته تأکید میکند که برای یافتن حقیقت، باید از کسانی که درک صحیحی دارند کمک گرفت.
هوش مصنوعی: ای میکشان، نگذارید که من از نعمت آموزش و دیوانگی دور شوم؛ چرا که الگوی من در نوشتن و بیان، مانند زنجیری است که به پیمانه وصل شده است.
هوش مصنوعی: اگر دستهات را از کنار تماشا کنار بزنی، زیبایی و جذابیت آن مامان سنگینی که مثل موی بلند در دامن تماشا قرار دارد، نمایان میشود. این جذابیت و زیبایی هم مانند شانهای، در نگاه پر از لطافت و ناز شما خواهد بود.
هوش مصنوعی: من همچنان غافل هستم از سرنوشت کسانی که پیش از من رفتهاند، زیرا به مانند کسی که خواب است، تنها صدای پای آنها را میشنوم که همهاش افسانه و خیال است.
هوش مصنوعی: جهان امکان ندارد که در برابر حوادث و مشکلات راه حلی پیدا کند؛ زیرا در هنگامهای که سیل بیامان به ویرانی میافکند، هیچ امیدی به سرزندگی و آبادانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زندگی ما مانند حبابی است که به زودی از بین میرود و در نهایت، خانهمان تحت تأثیر طوفانها و ناپایداریها قرار میگیرد. فضایی که ما در آن زندگی میکنیم، مانند سیل است که به سرعت بنیاد و اساسمان را در هم میریزد.
هوش مصنوعی: ما در آغاز راه از تدبیر ترس رها شدهایم، بیدل، اینجا دامن چینخورده نشاندهندهی بیخبری و معصومیت کودکانه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دین ماروی و جمال و طلعت شاهانه است
کفر ما آن زلف تار و ابروی ترکانه است
از جمال خد و خالش عقل ما دیوانه است
و از شراب عشق او هر دو جهان میخانه است
روح ما خود آن بتست و قلب ما بتخانه است
[...]
مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است
خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است
ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است
دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است
خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس
[...]
سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است
رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است
کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار
جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است
بر در و بالم دلم غم بر سر هم ریخته است
[...]
بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است
از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف
روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
از نگاه خیره چشمان پردگی گشته است حسن
[...]
چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟
چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است
جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل
می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.