گنجور

 
بیدل دهلوی

بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است

هرکه را رنگی بگردد لغزش مستانه است

اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند

شور موج بحر درگوش صدف افسانه است

تهمت الفت به نقش‌کارگاه دل مبند

آشنای عالم آیینه پر بیگانه است

در دماغ هر دو عالم سوختن پر می‌زند

شمع این ویرانه‌ها خاکستر پروانه است

محوزنجیرنفس بودن دلیل هوش نیست

هرکه می‌‍بینی به قید زندگی دیوانه است

صافی دل زنگ عجب از طینت زاهد نبرد

از برای خودپرست آیینه هم بتخانه است

در خراب‌آباد امکان‌گردی از معموره نیست

نوحه‌کن بر دل‌که این ویرانه هم ویرانه است

از نفس یکسر تپشهای دلم باید شمرد

سبحه‌ای دارم‌که سر تا پای او یک دانه است

گر به خود دستی فشانم فارغ از آرایشم

همچوگیسوی بتان در آستینم شانه است

بیدل امشب‌گرد دل می‌گردد از خود رفتنی

پرفشانیهای رنگ این شمع را پروانه است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عین‌القضات همدانی

دین ماروی و جمال و طلعت شاهانه است

کفر ما آن زلف تار و ابروی ترکانه است

از جمال خد و خالش عقل ما دیوانه است

و از شراب عشق او هر دو جهان میخانه است

روح ما خود آن بتست و قلب ما بتخانه است

[...]

اهلی شیرازی

مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است

خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است

ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است

دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است

خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس

[...]

کلیم

سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است

رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است

کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار

جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است

بر در و بالم دلم غم بر سر هم ریخته است

[...]

صائب تبریزی

بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است

هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است

از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف

روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است

از نگاه خیره چشمان پردگی گشته است حسن

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟

چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است

جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل

می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه