کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
شور حاجت - نمک مایده استغناست
غره منشین به کمالی که کند ممتازت
بیشتر قطره گوهر شده ننگ دریاست
آن سوی چرخ برون آ ز خود و ساغر گیر
نشئهٔ می به دل شیشه همین رنگنماست
سجده ما نه چو زاهد بود !ز بیبصری
حلقه گردیدن ما حلقهٔ چشم میناست
قدمی رنجه کن از عشرت ما هیچ مپرس
خاک را جام طرب درخور نقش کف پاست
گوشهگیری نشود مانع پرواز هوس
این شرر گر همه در سنگ بود سر به هواست
حال بیساختهات جالب استقبال است
خواهد امروز شدن آنچه به فکرت فرداست
سجدهٔ دانه، چمنساز، نهال است اینجا
عجز اگر دست توگیرد سر افتاده عصاست
از سر دل نگذشتیم به چندین وحشت
نالههای جرس ما ز جرس آبله پاست
عجزسازیستکه دریاسگم است آهنگش
اشک اگر شیشه به کهسار زند ناله کجاست
قید اسباب به وارستگی ما چه کند
بویگل در جگر رنگ هم از رنگ جداست
یاد اوکردی و از خوبش نرفتی بیدل
گرعرق رخت به سیلت ندهد جای حیاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمایلات و احساسات انسانی در جستجوی شادی و زیبایی اشاره دارد. شاعر در آن به هشدار میدهد که نباید به کمالات ظاهری مغرور شویم، زیرا این کمالات در نهایت ما را از حقیقت دور میکند. او نشان میدهد که در دنیای بیرونی، چیزی فراتر از ظواهر وجود دارد و باید به جستجوی عمق احساسات و لذتهای واقعی بپردازیم. همچنین شاعر به زیبایی و لذتهای عشق اشاره میکند و بیان میکند که عجز و نقص انسانی نه تنها عیب نیست، بلکه بخشی از وجود ماست که باید آن را پذیرفت. در نهایت، شعر به اهمیت یاد و خاطر الهی و عشق حقیقی میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر روحیه و اراده انسان پر از حس شوق و ذوق باشد، حتی در شرایطی که نیازمندی وجود دارد، آن حالت شادابی و نشاط به نوعی برطرف کننده آن نیاز است و به انسان احساس بینیازی میبخشد.
هوش مصنوعی: به خود نبال که به خاطر کمال و برتریات فکر کنی که همیشه برتر خواهی ماند، زیرا ممکن است به خاطر یک نقص یا ضعف در نظر دیگران، مانند آنکه یک قطره مروارید در دریا شناخته شود، مورد بیاحترامی قرار بگیری.
هوش مصنوعی: به آن سوی زندگی و دنیای مادی فکر نکن و از خودت دور شو. به جای آن، جامی از شراب بگیر که این نوشیدنی، رنگ و حالت دلانگیزی دارد و از دل شیشه نمایان است.
هوش مصنوعی: سجده ما مانند سجده زاهدان نیست؛ بلکه به خاطر نادانیمان دایرهای را میچرخیم که همان دایره دلبر زیبای ماست.
هوش مصنوعی: لطفاً یک قدم به سوی ما بردار و از خوشیها و لذتهای ما نپرس، زیرا خاک و زمین به اندازهای از شادی و خوشحالی ما بیخبرند که گویی میخواهند خود را در زیباییهای دستنوشتههایمان غرق کنند.
هوش مصنوعی: تنهایی و گوشهنشینی نمیتواند مانع آرزوهای پرواز کند. حتی اگر همه چیز سخت و سنگین باشد، این اشتیاق همچنان بلندپرواز و سر به آسمان است.
هوش مصنوعی: حال و روز تو به گونهای است که استقبال از آن جالب به نظر میرسد و ممکن است امروز به واقعیتی تبدیل شود که در فکرت برای فرداست.
هوش مصنوعی: این معنا به ما میآموزد که در اینجا، سجده و خضوع دانه باعث رشد چمن و درختان میشود. اگر انسان در این کار خودش را تسلیم کند و عجز نشان دهد، به نوعی سرش به زمین افتاده و در حال رفتار با فروتنی است.
هوش مصنوعی: ما از دل خود به راحتی نگذشتیم و از شدت ترسی که داشتیم، ناله میزنیم. صدای جرس که میزنیم، خبر از درد و زحمت ما و وضعیت نامساعد ما دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در دلش غم و درد دارد، اگر حتی در میان زیباییهای طبیعت هم قرار بگیرد، همچنان عواطف و احساساتش را نمیتواند پنهان کند. اگر شیشهای در دلش شکسته باشد، چگونه میتواند صدای نالهاش را به گوش دیگران نرساند؟ این احساسات عمیق و دردآور همیشه در درون او باقی میماند.
هوش مصنوعی: تعهد به چیزها و وابستگیهایی که داریم، هیچ تأثیری بر آزادی و رهایی ما ندارد. عطر گل در دل ما به گونهای است که رنگش از رنگهای دیگر جداست.
هوش مصنوعی: به یاد او هستی و از زیباییاش غافل نمیمانی، بیدل اگر اشک چشمت مانند سیل باشد، جایی برای حیات ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.