چولاله بیتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
خزان به باد فنا داد و نوبهارم سوخت
زمردمک نگهم داغ شد چوشمع خموش
در انتظار تو سامان انتظارم سوخت
هجوم حیرت آن جلوه چون پرطاووس
هزار رنگ تپش در دل غبارم سوخت
غبار تربت پروانه میدهد آواز
که میتوان نفسی بر سر مزارم سوخت
نشدکه شعلهٔ من نیز بیغبار شود
صفای آینهٔ وحشت شرارم سوخت
به عشق نیز اثرکرد شرم ناکسیام
عرقفشانی این شعله خامکارم سوخت
صبا مزن به غبار فسردهام دامن
دماغ حسرت رقصیکه من ندارم سوخت
چو برق آینهٔ امنیاز هستی من
ز خوابگاه عدم تا سری برآرم سوخت
ز تخته پارهام ناخدا چه میپرسی
فلککشید زگرداب و برکنارم سوخت
هزار برق ز خاکسترم پرافشانست
کدام شعله به این رنگ بیقرارم سوخت
شهید ناز تو پروانه کرد عالم را
چها نسوخت چراغیکه بر مزارم سوخت
فلک نیافت علاجکدورتم بیدل
نفس بهسینهٔ این دشت از غبارم سوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود در غیاب معشوق میپردازد. او با اشاره به سوختن اعتبار و احساساتش در نبود محبوب، به تجلیاتی از عشق و انتظار اشاره میکند. تصویرهای زیبایی از غم و حسرت، همچون غبار بر مزار و تیرگیهای زندگی، به چشم میخورد. شاعر همچنین به شکستهای روحی و درونیاش میپردازد و مظاهر عشق و انتظار را با شعلهای که در درونش نمیتواند خاموش شود، تشبیه میکند. او به نوعی از دلتنگی و بیقراری در جهان اشاره دارد که بر اثر فقدان معشوق به وجود آمده است و در نهایت، ناامیدی خود را از درمان غمها و مشکلاتش بیان میکند.
هوش مصنوعی: بدون تو، چنان دلم به شدت دچار بیاعتباری شده که مانند پاییز، تمام زیباییهایم را از دست داده و به باد فنا سپرده است. بهار زندگیام نیز به خاطر این فراق نابود شده است.
هوش مصنوعی: چشم من مثل شمعی که خاموش است، به خاطر شما داغ و ملتهب شده است و در انتظار شما، همه امیدها و آرزوهایم سوزانده شدهاند.
هوش مصنوعی: آن جلوهی زیبا و رنگارنگ مانند پرهای طاووس، سبب شگفتی و ناباوریام شد و تپش قلبم را در دل غبار از بین برد.
هوش مصنوعی: غبار روی قبر میگوید که میتوانم نفس بزنم و بر سر قبرم بسوزم.
هوش مصنوعی: شعلهٔ وجود من نتوانست از آلودگیها پاک شود و درخشش آینهام، به دلیل آتش و اضطراب، سوزانده شد.
هوش مصنوعی: در عشق، شرم و خجالت مرا وادار کرد که عرق بریزم و این آتش بیکار مرا سوزاند.
هوش مصنوعی: ای نسیم، به خاک غمگین من نزن که یاد حسرت رقصی که هرگز نداشتهام، در دلم زنده است و مرا میسوزاند.
هوش مصنوعی: چون برق، من در آینهٔ وجود خود را نشان میدهم و از خواب عدم به سمت زندگی و وجود برمیخیزم.
هوش مصنوعی: از تکه چوبی که هستم، چرا از ناخدای خود سؤال میکنی؟ من از گردابها عبور کردهام و اکنون به ساحل رسیدهام و در این مسیر، آسیبهایی دیدهام.
هوش مصنوعی: از خاکستری که از من به جا مانده، هزاران جرقه و نور درخشان میتابد. اما این شعلهای که به این رنگ میافروزاند، چه رازی دارد که مرا اینقدر بیقرار کرده است؟
هوش مصنوعی: شهید محبوب تو، با زیباییاش، جهانیان را به خود جذب کرد. اما چقدر در این میان، آن چراغی که بر مزار من خاموش شد، نازک و بیاهمیت بود.
هوش مصنوعی: آسمان نتوانست درد دل مرا برطرف کند. نفس من در این دشت، به خاطر غبار وجودم، میسوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.