محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
گر همه مژگان گشود آغوش دانستم تویی
حرف غیرت راه میزد از هجوم ما و من
بر در دل تا نهادم گوش دانستم تویی
مشت خاک و اینهمه سامان ناز اعجاز کیست
بیش ازین از من غلط مفروش دانستم تویی
نیست ساز هستیام تنها دلیل جلوهات
با عدم هم گر شدم همدوش دانستم تویی
محرم راز حیا آیینه دار دیگر است
هر چه شد از دیدهها روپوش دانستم تویی
غفلت روز وداعم از خجالت آب کرد
اشک میرفت و من بیهوش دانستم تویی
بیدل امشب سیر آتشخانهٔ دل داشتم
شعلهای را یافتم خاموش دانستم تویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تأثیر معشوق خود است و تمام احساسات و تجربیات خود را به او نسبت میدهد. او در هر چیزی که میبیند، نشانهای از معشوق را مییابد و معتقد است که وجودش تنها به خاطر زیبایی و جلوههای معشوق است. شاعر همچنین به راز و حیا اشاره میکند و میگوید که همه چیز را در او میبیند. غفلت و احساسات عمیقش، او را به حالت بیهوشی و اضطراب میکشاند. در نهایت، شاعر آتش دلش را جستجو میکند و این آتش خاموش را در وجود معشوق مییابد. به طور کلی، این شعر به عاشقانه و وابستگی عاطفی عمیق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در حالتی عمیق و غرق در احساسات بودم و هر چیزی که دیدم، به نظر آمد که تو هستی. حتی اگر همهٔ مژگان خود را باز میکردند، باز هم میفهمیدم تویی که در پس آن قرار داری.
هوش مصنوعی: وقتی غیرت در دل میتپید و به من یادآوری میکرد که چه چیزی ارزشمند است، متوجه شدم که تو خودِ حقیقی و مهمی هستی.
هوش مصنوعی: این شعر به ما یادآوری میکند که هرچه داریم و چه وارد زندگیمان میشود، در اصل نتیجهای از همان خاک و طبیعت است. با وجود تمام زیباییها و نظمهایی که در زندگی به چشم میخورد، در نهایت، همه چیز به یک منبع اولیه و ساده برمیگردد. شاعر به تأمل در این موضوع میپردازد و در واقع به تعجبش از این همه زیبایی و نظم در برابر اصل و اساس خود اشاره میکند. او حس میکند که در درک این معما به اشتباه رفته و شاید در تلاش برای پیدا کردن دلیلی فراتر از آن باشد.
هوش مصنوعی: وجودم تنها به خاطر زیبایی توست، حتی اگر با بیوجودی یکی شوم، باز هم میدانم که تو هستی.
هوش مصنوعی: آنکه راز حیا را میداند، آینهای است که هر آنچه در دلهاست را نشان میدهد. هر چه از نگاهها پنهان مانده، فهمیدم که تویی که آن را میپوشانی.
هوش مصنوعی: غفلت روز و شب من از شرم، مانند آب ریختن اشکها بود؛ در حالتی که من بیهوش بودم، فهمیدم که تو هستی.
هوش مصنوعی: امشب دل من پر از شور و التهاب بود، و در میان شعلههای آتش احساس کردم که یک شعله خاموش است. به نظرم رسید که این شعله نماد تو هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.